tag:blogger.com,1999:blog-36740108689923749242024-03-05T19:47:03.119+00:00تأملات آرش حجازی Arash Hejazi's contemplationsArash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.comBlogger32125tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-35695050947242612252011-08-01T15:16:00.003+01:002011-08-01T15:17:23.749+01:00رمان الف، اثر پائولو کوئلیو، با ترجمه آرش حجازی، به طور رایگان در اینترنت منتشر شد<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://arashhejazi.com/wp-content/uploads//2011/07/Aleph-Paulo-Coelho-Persian-cover-202x300.jpg"><img style="float: left; margin: 0pt 10px 10px 0pt; cursor: pointer; width: 202px; height: 300px;" src="http://arashhejazi.com/wp-content/uploads//2011/07/Aleph-Paulo-Coelho-Persian-cover-202x300.jpg" alt="" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" style="text-align: right;">سلام دوستان، <p>رمان الف، اثر پائولو کوئلیو را همان طور که قول داده بودم به فارسی ترجمه کردم. با توجه به اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از ادامه فعالیت انتشارات کاروان در ایران جلوگیری کرده، پائولو کوئلیو تصمیم گرفت این اثر را به رایگان منتشر کند. امیدوارم از خواندنش لذت ببرید. متاسفانه خواندن فایل یا پرینت لذت خواندن کتاب چاپی را ندارد، اما پیشنهاد می کنم کم کم عادت کنید، چون این طور که اوضاع پیش می رود، تنها راه دسترسی به آثار ادبی قابل تأمل خواهد بود.</p> <p>این اثر به رایگان منتشر شده، اما اگر قصد حمایت از نویسنده و مترجم را دارید، به کتابفروشی محله تان بروید و کتابی اثر پائولو کوئلیو و با ترجمه آرش حجازی (یعنی مخلصتان) بخرید. حتی اگر این کتاب را دارید، به دوستی هدیه اش بدهید. اگرنه که، ما که پی گیری نمی کنیم.</p> <p>آن هایی هم که خارج هستند، اگر مایلند حمایت کنند، می <strong><a title="The gaze of the gazelle, memoirs of Arash Hejazi" href="http://www.amazon.co.uk/gp/product/1906497907?ie=UTF8&tag=arasheja-21&linkCode=as2&camp=1634&creative=19450&creativeASIN=1906497907" target="_blank">توانند کتاب خاطرات من، نگاه آهو</a> </strong>را سفارش بدهند.</p> <p>فایل را می توانید از <a title="دانلود رمان الف، اثر پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی" href="http://paulocoelhoblog.com/2011/07/30/aleph-in-farsi-free-download/" target="_blank"><strong>وبلاگ پائولو کوئلیو (اینجا) </strong></a>یا از <a title="دانلود رمان الف، اثر پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی" href="http://arashhejazi.com/wp-content/uploads//2011/07/Aleph-Paulo-Coelho-Persian.pdf" target="_blank"><strong>وب سایت آرش حجازی (اینجا) </strong></a>دانلود کنید. فرقی نمی کند.</p> <p>اگر آی پد یا کتیبه های دیگری دارید، می توانید فایل <a href="https://docs.google.com/uc?id=0B2LKoeoaYsfEOGE5OTk2MWUtZDI2My00MjgyLWFhYzAtZjJlMzhmZDYzNWQx&export=download&hl=en_US" target="_blank"><strong>ePub </strong></a>را از اینجا دانلود بفرمایید.</p> <p>ارادتمند</p> <p>آرش حجازی</p></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-90158002837741384892010-06-19T18:50:00.000+01:002010-06-19T18:51:15.930+01:00ندا، تو از ما شجاعتر بودی. تو دیوار انتهای کوچهی بنبست را فروریختی.<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="entry"> <p>درست یک سال از آن روز شومی که ندا و ده ها هموطن دیگرم برای اعتراض دربرابر پایمال شدن سادهترین حقوقشان به خاک و خون کشیده شدند، میگذرد.<br />بیش از نیم قرن پیش، صادق هدایت نوشت: «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا میخورد و میتراشد…»<br />همیشه به دنبال این بودم که بفهمم هدایت از کدام زخمها میگوید، و جستجویم ادامه داشت، تا لحظهای که شاهد مرگ ندا شدم. ظرف چند روز، آخرین ۴۷ ثانیهی زندگی این دختر جوان در تمام شبکههای خبری جهان پخش شد و میلیونها نفر به خاطر مرگ مظلومانهاش اشک ریختند. روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، دست کم بیست نفر دیگر به ضرب گلوله کشته شدند، بیآنکه مرگشان را دوربینی ثبت کند. اما هربار این ۴۷ ثانیه را نگاه میکنم، مطمئنتر میشوم که آنها هم همین نگاه ندا را پیش از مرگ داشتهاند. آنچه درنگاهش بود، اگر سؤال بود، دیگر با پاسخ تمام سؤالها روبهرو شده است. این ماییم، میرایان نگونبخت، که همچنان به دنبال پاسخیم. حالا می فهمم منظور صادق هدایت چه بود. حالا دیگر میدانم کدام زخمهاست که مثل خوره روح را میخورد. فقط زخمی نیست که آن نگاه آهو بر روح من گذاشته است. هدایت نه از زخم یک نفر، که از زخمی کهنه و سه هزار ساله بر روح یک ملت میگوید. مرگ ندا این زخم کهنه را نیشتر زد، آن خونی که از بینی و دهان و سینهی ندا فوران کرد، خونی بود که از زخم بازشدهی قلب ملت جوشید. ندا، با مرگ مظلومانهاش، زخمی کهنه را تازه کرد، تا شاید این بار فرصت التیام یابد.<br />و اما این دوربینهای موبایل هم دارند نقش تاریخیشان را ایفا میکنند. خبرنگارهای خارجی از ایران اخراج شدهاند، خبرنگارهای داخلی یا در زندانند و یا در ترس خود اسیر. کسی نمانده که ماوقع را ثبت کند. شاید این دستگاههای چندکاره برای اولین بار نقش تازهای را به عهده گرفته باشند… این بار رسالت دارند در کنار نگاه ندا، تاریخ ناگفتهی یک ملت را بازگو کنند.</p> <p>همچنان که هنوز غرقهی تأثیر آن صحنهی خونین و نگاه افسونگر آن دخترم، تأمل میکنم: دشوار است باور اینکه اینجا ایران است، سرزمینی پهناور و ثروتمند که زمانی گاهوارهی تمدن بود، با فرهنگی به قدمت ماقبل تاریخ، سرزمین شهرزاد، سرچشمهی شعر و علوم، سرزمینی که خیام، ابن سینا، بیرونی، حافظ، سعدی، مولوی و خوارزمی، صحنه را برای شکوفایی ریاضیات، طب، نجوم و ادبیات در جهان آماده کردند؛ آن هم زمانی که غرب هنوز در تقلای نجات از وحشتهای قرون وسطا و تفتیش عقاید بود. بانوی ایران اکنون میزبان یکی از منفورترین دولتهای جهان شده که تنها نفرت میپراکند. ایران، چهارمین صادرکنندهی نفت جهان، تکیه زده بر یکی از بزرگترین ذخایر گاز طبیعی، با کوههای بلند و صحراهای بیپایان، دشتهای سرسبز و دریاهای پهناور، در یکی از استراتژیکترین نقاط دنیا… اکنون آن را یکی از سیزده دشمن اینترنت نامیدهاند. در سرزمینی که زمانی، زرتشت، رستگاری را از تنها از راه گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک ترویج میکرد، پلیس و نیروهای شبهنظامی به قتل عام و سرکوب مردم خودشان مشغولند، دولت به پشتیبانی از تروریسم جهانی متهم است، صدها خبرنگار، نویسنده و متفکر در سلولهای تاریک زندان آزار میشوند، نابالغان را اعدام میکنند، یکی از پیچیدهترین نظامهای سانسور فعال است، میلیونها نفر از فقر مطلق در عذابند، اعتیاد و فحشا کمکم به چهرهی اصلی شهرها مبدل میشود و آنانی که شجاعت میورزند و رؤیاهای بربادرفتهشان را فریاد میزنند، همچون آخرین برگهای سبز درختی در حال احتضار، بر خاک میافتند.</p> <p>چهگونه کار به اینجا رسید؟</p> <p>زمانی که همهچیز شروع شد، دوربین موبایلی در کار نبود. اما نگاه ندا زخمهای کهنه را باز میکند تا همهچیز را بار دیگر مرور کنیم و چشم به آینده بدوزیم.</p> <p>ندا، جهانیان داستان تو را میدانند. میدانند چهگونه مظلومانه بر خاک افتادی، تنها برای آنکه میخواستی حرف بزنی. تو دیگر شهیدی، مردم نام تو را در چهارگوشهی عالم بر زبان میرانند، همچون ذکری که تبلور امیدها و خشمهای مشترک ملت ایران است.</p> <p>تو شهیدی و ما شاهدیم. ما، نسلی که همهچیز را شاهد بود، همهچیز را تحمل کرد، همهچیز را از دست داد، تنها برای آنکه بر عصری سرشار از نفرت سیاه و امیدهای تابناک شهادت بدهد. تو، نسل فردا، حاصل عمر نسل من شدی.</p> <p>ما نسلی بودیم که بعدها نسل سوخته نام گرفت؛ نسلی که در زمان انقلاب ۷ تا ۱۵ سال داشت؛ نسلی که در دوران انقلاب شاهد قتل عموهایشان بودند و بعد از انقلاب شاهد اعدام و حبس والدینشان. نسلی که محکوم بود بهترین سالهای عمرش را در وحشت جنگ ایران و عراق به سر ببرد، یا در خط مقدم، در حال دویدن در میدان مین، یا در خانه، در هول بازگشت دوستی از میدان جنگ در تابوت. نسلی که در حال آموزش استفاده از کلاشنیکف وارد سن بلوغ شد. نسلی که یاد گرفته بود به هیچکس، حتا دوستانش اعتماد نکند، مبادا جاسوس باشند؛ و میترسید کلامی بر زبان آورد، مباد علیهش به کارش برند. نسلی که چیزهای زیادی دید، بیشتر از آنکه سزاوارش باشد.</p> <p>و اما نسلی که وقتش را به آموختن گذراند. ما شاهدان راستین ملتمان بودیم. ما سی سال تماشا کردیم و هیچ نگفتیم. ما نخجیر شکارچی بودیم، اما در تکامل متوازی نخجیر و شکارگر، ما سریعتر تکامل یافتیم. ما ماندیم تا داستان را برای نسل بعدمان بگوییم، شاید آنها از ما شجاعتر باشند.</p> <p>ندا، تو از ما شجاعتر بودی. تو دیوار انتهای کوچهی بنبست را فروریختی.</p> </div></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-80919771905287312682010-06-12T01:21:00.001+01:002010-06-12T01:21:45.427+01:00قاتلان گام به گام در دام خودنهاده افتاده اند، با هر دست و پا بیشتر گرفتار می شوند و خروجی ندارند<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="entry"> <p>امشب فیلمی از صدا و سیمای ایران پخش شد به نام تقاطع، که “گزارشی پژوهشی” از مرگ ندا آقاسلطان ارائه می داد. بسیار مستفیض شدم. به نظرم اتفاق فرخنده ای بود پخش این فیلم.</p> <p>روز اول گفتند فیلم اصلا جعلی است و ندا آقاسلطان در یونان است.</p> <p>بعد گفتند خبرنگار بی بی سی صحنه سازی کرده که ندا را بکشند و او فیلم بگیرد.</p> <p>بعد سفیر ایران در مکزیک اعلام کرد که گلوله ای که “در سر ندا پیدا شده”، از نوعی نیست که در ایران وجود دارد.</p> <p>بعد آقای ضرغامی دوباره گفت فیلم جعلی است.</p> <p>بنده خدایی به نام آرش حجازی پیدا شد که سر صحنه بود و وقتی دید این همه دروغ می گویند و خون بیگناهی دارد پایمال می شود، نتوانست تحمل کند و به سخن در آمد. گفت اولاً که فیلم جعلی نیست و ندا جلوی چشم های من مرد. بعد هم گفت که مردم جسد ندا را برداشتند و در یک پژو ۲۰۶ گذاشتند و بردند، هرچند دیر شده بود و ندا مرده بود. آخرش هم گفت که بعد از دور شدن پژو با جسد ندا و معلم موسیقی، مردم فردی را گرفتند که سبیل و هیکل تنومندی داشت و فریاد می زد که نمی خواستم بکشمش. مردم پیراهنش را درآوردند و کارت های شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، گرفتند.</p> <p>رئیس نیروی انتظامی، آقای احمدی مقدم، گفت که کل ماجرا دروغ است و پای خود آرش حجازی وسط است و اصلا اینترپل به دنبال آرش حجازی می گردد.</p> <p>اینترپل اعلام کرد که نه خیر، این طور نیست و دولت ایران دروغ می گوید.</p> <p>آقای احمدی مقدم گفت من کی گفتم اینترپل دنبالش می گردد، این ها را رسانه ها از خودشان در آورده اند.</p> <p>ده پانزده روز بعد کارت های شناسایی عباس کارگر جاوید و بعد هم فیلمی هم از صحنه ای که مردم پیراهن کارگر جاوید را درآورده بودند، منتشر شد.</p> <p>فیلم دقیقا با گفته های آرش حجازی تطبیق می کرد. آرش حجازی عکس را که دید، گفت بله این همانی است که بعد از مرگ ندا مردم گرفته بودند.</p> <p>گفتند حجازی دروغ می گوید و اصلا چنین فردی آنجا نبوده و کارت ها جعلی است و با فوتوشاپ درستش کرده اند.</p> <p>بعد هم خواهران بسیجی شال و کلاه کردند و رفتند “خودجوش” جلوی سفارت انگلیس تجمع کردند و تئاتر گذاشتند که اصلا این آرش حجازی خودش قاتل است و برش گردانید تا “خودجوش” ازش اعتراف بگیریم (البته برای این تجمع مجوز وزارت کشور لازم نبود).</p> <p>در این میان البته مجوز انتشارات کاروان را هم لغو کردند و به کتاب هایش هم دیگر مجوز ندادند و اجازه تجدید چاپ کتاب های قبلی اش را هم ندادند تا ۲۲ کارمندش بیکار بشوند تا برایشان درس عبرتی بشود که برای آدمی مثل حجازی کار نکنند. خود حجازی هم بعد از حرف هایش تحت تعقیب قرار گرفت و ده ها بار به مرگ تهدید شد.</p> <p>اما هنوز دل آقایان خنک نشده بود، چون ویدئوی ندا و شهادت آرش خان کار خودش را کرده بود و تمام دنیا اخم هایشان را به سمت ایران گره کرده بودند.</p> <p>بعد به صورت “خودجوش” فیلمی ساختند و از شبکه رسمی پرس تی وی پخش کردند و در آن گفتند اصلا ماجرا از این قرار است که آرش حجازی و پناهی معلم موسیقی و ندا تیمی فرستاده از سوی خارجی ها بودند و ندا خون روی صورت خودش ریخت که مردم فکر کنند تیر خورده. بعد هم وقتی سوار پژو ۲۰۶ شدند، آرش حجازی و پناهی تیر خلاصی به ندا زدند و کشتندش و به کمک راننده که دستش توی کار بود، بردندش.</p> <p>بعد شبکه اچ بی او فیلمی ساخت و برای اولین بار صحنه ای را پخش کرد که مردم جسد ندا را در ماشین می گذاشتند و آرش حجازی هم در تصویر نبود.</p> <p>حرص دوستان وزارت اطلاعات کلی درآمد که پس چرا آرش حجازی سوار ماشین نشده، او که قرار بود در ماشین با گلوله ندا را بزند! پس حالا دمار از روزگارش در می آوریم که سوار ماشین نشده.</p> <p>فیلم تقاطع را ساختند و در آن به آرش خان تاختند که اصلاً تو پزشک خیلی بدی هستی! اصلاً تو پزشکی؟ مدرکت کو؟ اگر پزشک خوبی بودی، سوار ماشین می شدی و می رفتی تا سناریوی قبلی ما درست در بیاید و مجبور نشویم دوباره ازاول سناریوی جدیدی بسازیم. حالا دیگر اصلا از فیلم قبلی اظهار بی اطلاعی می کنند. ظاهراً همین طوری مثل علف هرز، “خودجوش” از سبد برنامه های پرس تی وی درآمده بود!</p> <p>اما این فیلم آخری از همه بهتر بود. چون دولت ایران خیلی چیزها را پذیرفت:</p> <p>۱٫ ندا آقاسلطان واقعا کشته شده، در یونان نیست.</p> <p>۲٫ فیلم هم جعلی نبوده.</p> <p>۳٫ ندا واقعا در صحنه تیر خورده و پمپ خون هم دستش نبوده و دخیل در توطئه ای هم نبوده.</p> <p>۴٫ آرش حجازی قاتل نبوده.</p> <p>۶٫ بر خلاف گفته سفیر ایران در مکزیک، نه تنها گلوله به سر ندا نخورده بوده، بلکه اصلا گلوله را پیدا نکرده بوده اند! (بماند که چرا گزارش های پزشکی قانونی یک سال بعد منتشر می شود آن هم از طرف خبرنگار پرس تی وی و نه از طرف پلیس ایران).</p> <p>۵٫ از همه مهم تر، عباس کارگر جاوید وجود دارد، آن روز در صحنه بوده (خودجوش، چون قرار نبوده کار عملیاتی بکنند)، بعدش هم از دست مردم کتک خورده. (البته آقای پناهی گفتند که نشنیدند ایشان فریاد بزند که نمی خواستم بکشمش. حق هم داشتند. چون همان طور که بارها گفته ام، مردم عباس کارگر جاوید را بعد از دور شدن آقای پناهی و ندا در پژو ۲۰۶ گرفتند. بنابراین آقای پناهی اولین بار بود که ایشان را می دید!)</p> <p>هرچند، چون آقای کارگر جاوید شخصا گفته اند که اسلحه نداشته اند و قسم می خورند که دخالتی در ماجرا نداشته اند، پس حتما راست می گویند و نیازی به تحقیق بیشتر یا بازجویی یا محاکمه نیست.</p> <p>این یک قدم بزرگ به جلو است. یک چیز مهم ثابت می شود. در یک طرف روایت آرش حجازی قرار دارد و در یک طرف روایات دولت ایران. روایات دولت ایران تا به حال چندین بار عوض شده، اما روایت آرش حجازی همان روایت است و هر روز که می گذرد، حقیقت گفته هایش بیشتر آشکار می شود. در یک طرف آرش حجازی قرار دارد که برای شهادت دادن بر چگونگی قتل یک بی گناه نه تنها چیزی به دست نیاورد (جز آرامش وجدان)، که آواره شد، امنیتش را از دست داد، کارش را ازش گرفتند، دیگر خانواده اش را هم نمی تواند ببیند، دسترنج تمام عمرش بر باد رفت، اما پای حرفش ایستاد. در طرف دیگر دولتی قرار دارد که تمام آبرویش را با شهادت ندا و شهادت دادن آرش حجازی از دست داد و به هر فریب و نیرنگ و دروغی متوسل شد تا این آبرو را دوباره باز بخرد و در این میان از هیچ کاری فروگذار نکرد.</p> <p>مهم نیست اگر ثابت کنند من پزشک بدی بودم. من هیچ وقت ادعا نکردم که پزشک برجسته ای هستم. چه فرقی می کند؟ مهم این است که بی گناهی کشته شد و قاتلان گام به گام در دام خودنهاده افتاده اند، با هر دست و پا بیشتر گرفتار می شوند و خروجی ندارند.</p> <p>قاتلان به مکر خدا گرفتار شدند و مکرو مکرالله والله خیر الماکرین.</p> <p>در این باره بیشتر حرف خواهم زد.</p> <p>یا حق</p> <p>آرش حجازی</p> </div></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-11029878298259079822010-03-27T18:32:00.001+00:002010-03-27T18:33:29.971+00:00در سال نو، برخیزیم به احترام رنجدیدگان حقیقت<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="post" id="post-564"> <div class="entry"> <p>سال نو مبارک</p> <p>دو سه روز است که فکر می کنم برای نوروز امسال چه میشود نوشت. آرزوی سالی خوش. خجسته داشتن رسیدن بهار. جشن گرفتن رستاخیز طبیعت. اینها همه راست و درست و تکرار هرآنچه هر سال میگوییم. اما بعد فکر کردم به آنانی که در آرزوی دیدن منظر دوردستی از فرشتهی آزادی، سال گذشته در خون خود غلتیدند.</p> <p>به آنانی فکر کردم که چون عزیزانشان فریاد زدند زندگی بهتری میخواهند، سال را سیاهپوش نو کردند. به مناسبت این سال نو چه بگویم؟ به نام آن که این سرزمین را آفرید، به نام آن که برای این سرزمین شادی را آفرید؟</p> <p>به فکر نوروز افتادم و بنیانگذاریاش از سوی جمشید. و بعد قصهی جمشید را مرور کردم.</p> <p>جمشید هفتصد سال بر جهان حکومت کرد. در زمان حکومت او بیماری و مرگ نبود. جمشید تمدن را پدید آورد و علم را. اما در پایان هفتصد سال، ادعا کرد که خداست و برای همین فرّ ایزدی از او دور شد. چنین شد که ضحاک از سرزمین تازیان تاخت و جمشید را به زیر کشید. در این فکرم که آن فرّ ایزدی که از جمشید گریخت و سقوطش از همان رقم خورد، چه بود در عالم نمادها؟</p> <p>ضحاک که بر ایران تاخت، هیچ کس در برابرش مقاومت نکرد. برای همین جمشید شکست خورد، چون مردمش، آنگاه که او را دروغگو یافتند، از او روی برگرداندند، و وقتی مردم از او روی گرداندند، انگار که نبود.</p> <p>ضحاک بود که جمشید را شکست داد. جمشید به گناه غرور دچار شد و مردم از او روی برگرداندند، برای همین ضحاک توانست جمشید را در هم بشکند و خود را ناجی مردم نشان بدهد. در اساطیر ایران آمده که ضحاک بزرگترین دروغ آفرینش بود. هزار سال بر مردم ایران حکومت کرد، خود را حامی مردم نشان میداد و در خفا، هر روز مغز دو جوان ایرانی را خوراک مارانش میکرد. گناه جمشید غرور بود و گناه ضحاک، دروغ. غرور جمشید آنگاه در هم شکست که مردم از او روی گرداندند، اما با دیو دروغ جنگیدن دشوارتر است.</p> <p>دروغ میکوشد خود را راست نشان بدهد. دروغ میکوشد اسناد دروغ بودنش را نابود کند. دروغ میکوشد دیگران را به دروغگویی متهم کند. تشخیص دادن راست از دروغ بسیار دشوار است، بهویژه آنگاه که به صاحب غرور اعتماد کرده باشی.</p> <p>ضحاک در پایان حکومتش کابوسی دید که در آن فریدون او را در هم شکست. و تنها با فاش کردن دروغهای ضحاک میشد او را شکست داد. پس ضحاک به دنبال چارهای برآمد تا دروغهایش را راست بنمایاند. مجلسی از بزرگان سرزمین جمع کرد و از آنان خواست با امضا کردن عریضهای، بر دادگری او شهادت بدهند. بزرگان همه تسلیم شده بودند و میخواستند عریضه را امضا کنند، که ناگهان کاوه از راه رسید و شهادت داد که همهی گفتههای ضحاک دروغ است و فرزندان او قربانی شهوت قدرت ضحاک، همان ماران بر شانهی او، شدهاند.</p> <p>آنجا بود که نقاب دادگری ضحاک فرو ریخت. آنجا بود که کاوه چرمینهاش را بر سر نیزه کرد و به دادخواهی برخواست، آنجا بود که مردم پی بردند که هزار سال در دروغ زیستهاند و در جستجوی عدالت، به گرد کاوه جمع شدند تا فریدون را پیدا کنند. از همانجا بود که سقوط ضحاک آغاز شد.</p> <p>فریدون پیشاپیش سپاه مردم، ضحاک را در هم شکست و او را در مغاکی در دماوند به بند کرد.</p> <p>چه ربطی به الان دارد؟</p> <p>مردم ما سال ها دروغ شنیدند و باور کردند. اهمیت سال ۱۳۸۸ که گذشت به انتخابات ریاست جمهوری نبود، اهمیتش حتا به تقلب در انتخابات نبود. در سال ۱۳۸۸، بعد از سالها، نقاب دادگری استبداد فرو ریخت و چهرهی دروغ آشکار شد، و سقوط استبداد از همین جا آغاز شد.</p> <p>برای آشکار شدن حقیقت، خونهای زیادی ریخت، مغز سر جوانان بسیاری طعمهی ماران ضحاک شد، خانوادهها داغدار شدند، زندگیها از هم پاشید، اما چرمینهای که اکنون بر سر نیزه شده است، همچنان به مثابه درفش هزاران سال درد و رنج مردم ایران در اهتزاز است. این چرمینه گواهی است بر فرو افتادن نقاب چهرهی بزرگترین دروغ آفرینش.</p> <p>پس در سال نو، برخیزیم به احترام رنجدیدگان حقیقت، همدردی کنیم بر آنان که داغ دیدند و زخم خوردند، اما از یاد نبریم که اندوه تنها خوراک ماران را فراهم میکند، از یاد نبریم که شادی بزرگترین سلاح علیه اهریمن است.</p> <p>پس شاد باشیم در رستاخیز طبیعت، شاد باشیم بر شکست دیو دروغ.</p> <p>برای همهی شما آرزوی شادی دارم، که شادی، طلیعهی نیکروزی است.</p> <p>آرش حجازی</p> <p>نوروز ۱۳۸۹<br /></p></div><br /></div><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-54980353772186021002010-01-05T21:48:00.001+00:002010-01-05T21:49:52.951+00:00آقای صادق لاریجانی، اگر قوه قضاییه مستقل است، نگذارید خون بی گناه پایمال شود<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="entry"> <p>جناب آقای صادق لاریجانی،</p> <p>ریاست محترم قوه قضاییه،</p> <p>شش ماه قبل، در تاریخ ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۸، دختر غیرمسلح و بی گناهی به نام ندا آقاسلطان که در میان هزاران معترض در خیابان حضور داشت، در فاصله سه قدمی من به ضرب گلوله یک بسیجی کشته شد. به ندای وظیفه انسانی و حرفه ای خود به کمکش شتافتم تا شاید جانش را نجات بدهم. متأسفانه موفق نشدم و این دختر معصوم در کمتر از یک دقیقه جان سپرد.</p> <p>چهار روز تمام در تهران خون جگر خوردم و روز ۳ تیر ۱۳۸۸ از ایران خارج شدم تا برای ادامه تحصیل و نوشتن رساله ام به انگلستان برگردم. تصویر لحظه مرگ این دختر جهان را زیر پا گذاشت و دل میلیون ها انسان را به درد آورد. همزمان خبرگزاری فارس اعلام کرد که ندا زنده و در یونان است. آقای ضرغامی، رئیس صدا و سیما گفتند فیلم تقلبی است. کیهان گفت که خبرنگار بی بی سی عده ای را اجیر کرده که او را بکشند تا از او فیلم بگیرند. سفیر ایران در مکزیک اعلام کرد که سازمان سیا مسئول قتل نداست. بعد خبرگزاری فارس اعلام کرد منافقین او را کشته اند.</p> <p>و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان من دور نمی شد.</p> <p>آنگاه که دیدم حقیقت را مخدوش می کنند، آنگاه که دیدم خون بی گناه دارد پایمال می شود، آنگاه که دیدم دروغ سیطره می یابد، از آنجا که از کودکی به من آموخته بودند که راه در جهان یکی است و آن راستی است، تصمیم گرفتم لب به سخن بگشایم و حقیقت ماجرا را آن گونه که دیده بودم افشا کنم. در مصاحبه ای بر آنچه دیده بودم شهادت دادم. گفتم که ندا چگونه کشته شد، گفتم که لحظاتی بعد از مرگ او، و بعد از اینکه معلم موسیقی او جسد بیجان ندا را در اتومبیل پژو ۲۰۶ رهگذری گذاشت و رهسپار بیمارستان شدند، مردم مردی را دستگیر کردند که فریاد می زد: “نمی خواستم او را بکشم.” گفتم که مردم پیراهن او را از تنش بیرون آوردند و کارت های شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، مصادره کردند. اما بعد، از آنجا که نمی خواستند دست به خشونت متقابل بزنند و از سوی دیگر می ترسیدند او را به پلیس تحویل بدهند تا مبادا خود به عنوان معترض دستگیر بشوند، رهایش کردند.</p> <p>و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان جهانیان دور نمی شد.</p> <p>به فاصله دو روز، مأموران وزارت اطلاعات به دفتر کار سابق من در تهران رفتند تا درباره گفته های من تحقیق کنند، از همکاران سابق من بازجویی کردند، از اهالی محل پرس و جو کردند، ساعت ها با پدرم صحبت کردند، و سرانجام، پس از اینکه متقاعد شدند من جز حقیقت نگفته ام و اهالی آن محل همه بر گفته های من صحه می گذارند، با گفتن اینکه دیگر کسی مزاحم ما نخواهد شد، محل کار ما را ترک کردند.</p> <p>اما یک روز بعد، صدا و سیما برنامه ای پخش کرد و در آن تمام گفته های مرا زیر سؤال برد. یک روز بعد، آقای احمدی مقدم، رئیس نیروی انتظامی، در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردند که حضور من در صحنه مشکوک است و من از سوی وزارت اطلاعات و اینترپل تحت تعقیب هستم.</p> <p>همان روز به اینترپل تلفن کردم و اعلام کردم که من فراری نیستم که تحت تعقیب باشم، و اگر می خواهند مرا دستگیر کنند، خودم نزد آن ها خواهم رفت.</p> <p>یک روز بعد، اینترپل اعلام کرد که من تحت تعقیب نیستم و این ادعا دروغ بوده است.</p> <p>روز بعد، آقای احمدی مقدم آنچه را در روز روشن گفته بودند، انکار کردند و گفتند خبرنگارها از ایشان نقل قول غلط کرده اند. این امیدوارم کرد که پس حتماً اشتباهی رخ داده و نیروی انتظامی عاملان اصلی این قتل را تحت تعقیب قرار خواهد داد.</p> <p>یک هفته بعد، کارت شناسایی فرد مظنون در اینترنت منتشر شد: عباس کارگر جاوید. من هویت این فرد را تأیید کردم. تقریباً مطمئن بودم که نیروی انتظامی او را دستگیر و از او بازجویی خواهد کرد و از آنجا که نه فقط من، که ده ها نفر در آن روز در محل قتل ندا شاهد دستگیری این مرد بودند، روشن شدن حقیقت دشوار نخواهد بود.</p> <p>یک هفته بعد، فیلمی از لحظه ای منتشر شد که مردم لباس این فرد مظنون را از تنش بیرون آورده بودند و رهایش می کردند.</p> <p>و اما بعد، در کمال شگفتی مشاهده کردم که عده ای خانم بسیجی، در برابر سفارت بریتانیا تجمع کرده اند و خواهان استرداد من به عنوان قاتل ندا شده اند.</p> <p>من هیچ نگفتم و فقط در وبلاگم از خداوند برای این گمراهان طلب بخشایش کردم.</p> <p>یک هفته بعد، عده ای بسیجی دیگر، در برابر سفارت بریتانیا مضحکه ای به نام نمایش راه انداختند و مرا مأمور انگلیس در برنامه ریزی قتل ندا معرفی کردند.</p> <p>باز من هیچ نگفتم، چرا که از کودکی آموخته ام که هیچ چیز نمی تواند حقیقت را شکست بدهد.</p> <p>مدتی بعد فیلمی در اینترنت منتشر شد که در آن ادعا شده بود که ندا خود در قتل خود دست داشته است! و تمام صحنه مرگ او سناریویی ساختگی با شرکت خود ندا بوده، و بعد ندا در راه بیمارستان کشته شده است!</p> <p>باز هم دندان بر هم ساییدم، اما کظم غیظ کردم و به خدا پناه بردم از شر دروجان. مدتی بعد، پس از قتل آقای علی حبیبی موسوی، خواهرزاده جناب آقای میرحسین موسوی، روزنامه کیهان شخص آقای میرحسین موسوی را برنامه ریز قتل خواهرزاده شان اعلام کرد! مطمئن شدم که قوه قضاییه دست کم در این مورد به وظیفه خود در مورد نشر اکاذیب عمل خواهد کرد.</p> <p>در این مدت، با اینکه مدت هاست از مدیریت انتشارات کاروان استعفا داده ام، بیشترین فشارها را بر این انتشارات که هیچ دخالتی در شهادت من نداشته وارد کرده اند.</p> <p>امروز (۱۳ دی ۱۳۸۸) دیدم که روزنامه وطن امروز در صفحه ۳ خود گزارشی از این فیلم بی ارزش تهیه کرده و در آن باز ادعاهای دروغین و شرم آور قبلی را تکرار و به گزارش پزشکی قانونی اشاره کرده است، گزارشی که هرگز منتشر نشده است، چرا که ندا بدون ارجاع به پزشکی قانونی به خاک سپرده شد.</p> <p>جناب آقای لاریجانی، شما قاضی هستید. اگر مدعی استقلال قوه قضاییه هستید، در برابر این اتهامات اقدام کنید، نگذارید خون بی گناه پایمال شود، نگذارید تهمت و افترا زدن بی اساس مرسوم شود. تا به حال صدها روزنامه به جرم انتشار ساده ترین انتقادها توقیف شده اند، اما روزنامه وطن امروز با وجود نشر اکاذیب، بهتان و اتهام همچنان منتشر می شود. آیا این روزنامه به علت وابستگی اش به شخص آقای احمدی نژاد از هرگونه تعقیبی مصون است؟</p> <p>مگر نگفتند محسن روح الامینی در اثر مننژیت جان سپرده است و بعد مگر پزشکی قانونی اعلام نکرد که او در اثر ضربات وارده به قتل رسیده است؟ مگر نگفتند دکتر رامین پوراندرجانی سکته قلبی کرده و سرانجام معلوم شد که مسموم شده است؟ مگر با اتومبیل نیروی انتظامی مردم را در ظهر عاشورا زیر نکردند و بعد گفتند فیلم جعلی است؟ فیلمی که با چند دوربین مختلف گرفته و با عکس های گوناگون تأیید شده بود؟ شما می دانید که مردم هرگز هیچ یک از این دروغ ها را باور نکرده اند و باور نخواهند کرد و این دروغ ها نه تنها هیچ تأثیری در فروکش کردن اعتراض ها ندارد، که بر لهیب خشم مظلومان می افزاید.</p> <p>آرش حجازی</p> <p>۱۳ دی ماه ۱۳۸۸</p> </div></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-13375381224561278092009-12-30T19:24:00.000+00:002009-12-30T19:25:32.044+00:00ای جهانیان! تردید بس است! زمان عمل فرا رسیده!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="entry"> <div>تکثیر این متن بدون دخل و تصرف در محتوا و واژگان آن آزاد است.</div> <div><a href="http://arashhejazi.com/en/2009/12/o-world-enough-hesitation-its-time-to-act/"><strong>(متن انگلیسی را اینجا بخوانید)</strong></a></div> <div>صدها روزنامه در ایران توقیف شده؛ خبرنگاران بین المللی اخراج شده اند؛ صدها خبرنگار ایرانی در زندانند؛ اینترنت تقریباً از کار افتاده است؛ سیستم فیلتر پیچیده ارتباط میان مردم ایران و دنیا را قطع کرده است؛ پلیس مردم را در روز روشن در خیابان قتل عام می کند و سپس خود مردم را عامل خشونت می داند؛ دولت دروغ پشت دروغ عرضه می کند؛ تمامی گروه های اقلیت قومی و دینی از ظلم رسمی رنج می برند؛ زندانیان شکنجه شده اند، به آن ها تجاوز شده، کشته شده اند؛ شبه نظامیان بسیجی مردم غیرنظامی را در خیابان ها به گلوله می بندند؛ دانشجویان به خاطر اعتراض به استبداد از دانشگاه اخراج شده اند…</div> <div>هنگامی که شما، مردم جهان، مشغول جشن گرفتن سال نو هستید و شادمانه عزیزانتان را در آغوش می کشید، هنگامی که با ترانه های کریسمس پایکوبی می کنید، جوانان ایرانی با موسیقی گلوله رقص مرگ می کنند و باتوم ها و گاز اشک آور را در آغوش می کشند. هنگامی که شما یکدیگر را در آغوش می فشرید و سال نو را به هم تبریک می گویید، مادران ایرانی اجازه ندارند بر فرزندانشان که وحشیانه زیر چرخ ماشین های پلیس به قتل رسیده اند، اشک بریزند. مردم ایران تنهایند، در هم شکسته اند، خسته اند، اما مصمم به پیشروی هستند.</div> <div> <p>فکر می کنید این موضوع به شما ربطی ندارد؟ فکر می کنید تنها باید به امور محلی خود بپردازید؟ فکر می کنید با گفتن چند کلمه در محکومیت این حوادث، در قبال مسئولیت جهانی خود در برابر حقوق بشر انجام مسئولیت کرده اید؟ آیا این همان شهروندی جهانی است که موعظه می کنید؟</p> <p>این دولت، خطرناک ترین دولت جهان است. اگر تردید کنید، خواهید دید که این دولتِ ریشه در دروغ، فرزندان خود شما را نابود خواهد کرد. چه انتظاری دارید؟ فکر می کنید دولتی تمامیت خواه که به فرزندان خود هم رحم نمی کند، بر مردم شما ترحم خواهد کرد؟ فکر می کنید این وحش آرام می ماند و نظاره می کند؟ در خطایید! اگر تردید کنید، خواهید دید.</p></div> <div>مردم ایران با گلوهای دریده و از راه آخرین بارقه حیات در چشمان ندا سخن گفته اند؛ عهد خود را با خون خود بر سنگفرش های خیابان نوشته اند: می خواهد شهروند جهان باشند، از تروریسم، استبداد، دروغ، جنگ، سلاح هسته ای متنفرند… و به جزای زبان گشودن خود، به وحشیانه ترین مرگ ها جان داده اند. چرا خاموش نظاره می کنید؟ فکر می کنید در امانید؟ فکر می کنید این سرطان به مرزهای ایران محدود خواهد ماند؟ فکر می کنید چنگال متعفن این پیک مرگ به شما نمی رسد؟ در خطایید. اگر تردید کنید، خواهید دید.</div> <div>زمان عمل است. مردم ایران دارند غرق می شوند. دروغ های دولت ایران را باور نکنید. این دولتی که وحشی گری های خود را انکار می کند، همانی است که هولوکاست را انکار می کند، ادعا می کند در ایران همجنس گرا نیست، که ندا آقاسلطان به دست سیا و سرویس مخفی انگلیس و بی بی سی کشته شد، و در ایران آزادی مطبوعات وجود دارد.</div> <div>چگونه عمل کنید؟ ما خشونت نمی خواهیم. این دولت در آستانه سقوط است. فقط از آن حمایت نکنید. این دولت ایران را به رسمیت نشناسید. با آن ها مذاکره نکنید — چگونه مذاکره با کسی که جز دروغ نمی گوید و هر عهدی را می شکند، ثمری خواهد داشت؟ فریب دروغ های آنان را نخورید. سفیران و دیپلمات هایشان را اخراج کنید. با پشتیبانی از آینده ایران هیچ چیز را از دست نمی دهید و همه چیز به دست می آورید. اگر تردید کنید، ماشین اهریمنی این دولت پوسیده شما را هم زیر خواهد گرفت. اگر تردید کنید، بر گور فرزندان خود خواهید گریست.</div> <p>زمان عمل است. اگر تردید کنید، زمانی که پشیمان شوید، دیگر دیر شده است.</p> <p>آرش حجازی</p> <p>۳۰ دسامبر ۲۰۰۹</p> </div></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-88343528956036121942009-12-08T22:56:00.001+00:002009-12-08T22:56:44.762+00:00خدایا اینان را ببخش، چرا که نمی دانند چه می کنند<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="entry"> <p><strong>وَ مـَنْ یـَکـْسـِبْ خـَطـیـئَةً اَوْ اِثـْمـاً ثـُمَّ یـَرْمِ بـِهِ بـِریـئاً فـَقـَدِ احـْتـَمـَلَ بـُهـْتـانـاً وَ اِثـْمـاً مُبیناً (نساء-۲۰۴)<br />هـر کـس خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، بهتان و گناه آشکارى را به گردن گرفته است.</strong></p> <p>سه هفته پیش، عدهای خانم بسیجی در برابر سفارت بریتانیا در ایران تجمع کردند و خواستار استرداد من به ایران شدند. در بامداد خبرگزاریها اعلام کردند که این خانمها خواستار استرداد من به ایران به عنوان «شاهد قتل ندا» هستند؛ اما بعدازظهر این عنوان به «قاتل ندا» تغییر یافت. از آنجا که من هرگز در ماجرای ندا به دنبال مسائل شخصی نبودهام، ترجیح دادم سکوت کنم. اما ماجرا به اینجا ختم نشد. چند روز پیش، عدهای «دانشجو»ی بسیجی بار دیگر در برابر سفارت بریتانیا نمایش مضحک و توهینآمیزی را اجرا کردند و در آن نه به جزای گناه بهتانی که به گردن میگرفتند فکر کردند و نه به سنت ما در حفظ حرمت درگذشتگان و نه به دل داغدیدهی خانوادهاش. در مورد قضایای مربوط به ندا بارها حرف زدهام و مدتها پیش به موضع خودم اشاره کردهام. در آن روز شوم، من تنها شاهد قتل ندا نبودم و دهها نفر دیگر آنجا حضور داشتند. من تنها شاهدی بودم که لب به سخن باز کردم و در زمان موعود، شهود دیگر بر حقیقت گفتههای من گواه خواهند داد. بنابراین در اینجا هم پاسخی برای این فریبخوردگان ندارم و کاری از دستم برنمیآید جز آنکه دعا کنم: «خدایا اینان را ببخش، چرا که نمیدانند چه میکنند.»<br />در مورد این ماجرا حرف تازهای ندارم جز آنچه در بیانیهام در روز ۱۱ تیر ماه ۱۳۸۸، که برای یادآوری دوباره در زیر میآورم. شاید وقت آن باشد که قوهی قضاییه سرانجام وارد عمل شود و با مجازات عاملین واقعی قتل این دختر بیگناه و قربانیان بیگناه دیگرِ وقایع پس از انتخابات، مانع این حرکات شنیع، سخیف و توهینآمیز شود. هیچ کس در جهان فریب این دروغها، افتراها و بهتانها را نمیخورد. البته طبیعی است، وقتی من یکی از نیروهای بسیج را مسئول مرگ ندا معرفی میکنم، باید انتظار داشته باشم که بسیج برآشوبد و سعی کند با قربانی کردن من، بر جنایات متعددی که در شش ماه گذشته مرتکب شده است، سرپوش بگذارد. بنابراین، با توجه به اینکه بسیاری از شهود جنایتهای رخ داده در شش ماه گذشته به سرنوشتهای هولناکی دچار شدهاند، بد نیست قبل از تکرار بیانیهام، همین جا اعلام کنم که در کمال سلامت جسمانی هستم، امید به زندگی و آینده دارم و تحت هیچ شرایطی قصد ندارم دست به خودکشی بزنم. بنابراین، هر اتفاقی برای من بیفتد، مسئولیت مستقیم آن با دولت جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.</p> <blockquote><p><strong>یادداشتی برای نسل های آینده</strong><br />هراس من،<br />باری،<br />همه از مردن در سرزمینیست<br />که مزدگور کن از بهای آزادی آدمی افزون باشد<br />احمد شاملو<br />بعد از مصاحبهام در روز ۴ تیر ماه ۱۳۸۸ (۲۵ ژوئن ۲۰۰۹) با بیبیسی دربارهی مشاهدات شخصیام در مورد قتل وحشیانهی ندا آقاسلطان، روز دهم تیرماه در اخبار خواندم که حکمی برای دستگیری من از سوی دولت ایران صادر شده است.<br />همانطور که در مصاحبهام گفتم، انتظار چنین حرکت مذبوحانهای برای کتمان حقیقت در برابر این جنایت بیرحمانه از طرف دولتی میرفت که بنیادش بر دروغ و ظلم است. در این مصاحبه پیشبینی کردم که گفتههای مرا کتمان می کنند. که اتهامات بسیاری را متوجه من خواهند کرد. این دولت، به جای آنکه بکوشد قاتلان اصلی این دختر معصوم و دهها قربانی دیگر را پیدا کند و مسئولیت بیکفایتی خود را بپذیرد، سعی دارد هر فرد، کشور یا نهاد دیگری را که هیچ خطایی مرتکب نشده، مقصر بشمارد.<br />خانواده و دوستان مرا در ایران، که هیچ ارتباطی با این ماجرا ندارند، تحت فشار گذاشتهاند. پدر ۷۰ سالهام را که استاد دانشگاه و چهرهی ماندگار است، احضار کردهاند بیآنکه هیچ دخالتی در این ماجراها داشته باشد.<br />من فقط کاری را کردم که هر انسان شریفی در چنین شرایطی انجام میداد. سعی کردم یک قربانی را نجات بدهم و آنگاه که حقایق مرگش را رسانههای دولتی ایران مخدوش میکردند، بر آنچه شاهدش بودم شهادت دادم.<br />چنان زیستهام که هرگز دچار ندامت نشوم. من از نخستین پزشکانی بودم که در فاجعهی هولناک زلزلهی بم به آن شهر رفتم، فقط برای آنکه در کنار قربانیان معصومی باشم که در آستانهی از دست دادن امیدشان بودند.<br />این بار، در کنار قربانی معصوم دیگری بودم، کاملاً برحسب تصادف، بدون آنکه تصوری داشته باشم که وارد چه ماجرایی میشوم. اما این بار، این قربانی را بلایای طبیعی نکشت. آز و شهوت قدرت بود که خون او را ریخت.<br />من نویسنده هم هستم، و اگر داستانها، مقالات و گفتههای مرا بخوانید، پی میبرید که همواره از حقوق بشر دفاع کردهام و همواره بهایش را پرداختهام.<br />همواره کوشیدهام زندگی صادقانه و شریفی داشته باشم و هرگز به ارزشهایم خیانت نکردهام.<br />بر این باورم که آنچه برای نجات جان ندا و بعد گفتن ماجرایش انجام دادم، کار درستی بود. اعتقاد دارم که خدا پروردگار شجاعان است. ایمان دارم که حقیقت ما را آزاد خواهد کرد. همهکارم را مطابق وجدانم انجام دادهام و اگر باید بهایی برایش بپردازم، چنین باد. اما این حق را دارم که از شرافت و صداقتم دفاع کنم.<br />به پروردگار که شاهد من است و به شرافتم سوگند یاد میکنم که فقط و فقط حقیقت را دربارهی مشاهداتم گفتم.<br />انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران بر عهدی بنیان گذارده شد که امروز مردم ایران همچنان به آن پایبندند. ملجاء مردم در هنگام نبرد علیه استبداد رژیم گذشته همین ایمان بود، و نیز هنگامی که خونهای بسیاری را فدا کردند تا در برابر تهدید خارجی از سوی مستبدی دیگر که با مشت آهنین بر عراق حکومت میکرد، از سرزمینشان دفاع کنند.<br />لیک، این دروغ تمامی ادعاهای این دولت مشخص را زیر سؤال میبرد؛ این دولت که تاریخ جنگ جهانی دوم را مخدوش کرده، که ادعا میکند آزادی بیان در ایران جاری است، ادعا میکند که در زندانهای ایران زندانی سیاسی نیست، مدعی است که هیچ سانسوری بر کتابها، اطلاعات، رسانهها و مطبوعات ایران اعمال نمیشود، و وانمود میکند به حقوق شهروندی از جمله حق تجمع، حق اعتراض و حقوق برابر برای شهروندان ایران، فارغ از جنس و نژاد و دین احترام میگذارد.<br />در بیست روز گذشته اما، جهان کذب بودن تمامی این ادعاها را از راه چشمهای اشکبار ایرانیان دلاور دیده است. مطمئنم جهان هرگز این دروغ تازه را باور نخواهد کرد و درک میکند که این پزشک، نویسنده و ناشر، کاری نکرده است جز عمل به حکم وجدانش در شتافتن به یاری کسانی که به یاری نیاز داشتند، و بازگفتن حقیقت.<br />ندا تنها کسی نبود که در این غوغا به خاک افتاد. آیا تمامی آن کسانی که بیگناه به قتل رسیدند، قربانیان توطئهی جهانی بودهاند؟ چرا قاتلان قربانیان دیگر تحت تعقیب قرار نمیگیرند؟ یا شاید باید بیکفایتی و بیتفاوتی غیرنظامیان مسلحی را مسئول دانست که نتوانستند خردمندانه اعتراضات قانونی شهروندان ایرانی را نسبت به بیعدالتی برتابند.<br />من فقط یک شاهدم. چرا باید به جای قاتل، شاهد تحت تعقیب قرار گیرد؟ آیا خون کافی ریخته نشده؟ آیا باید از ترس در برابر این جنایت هولناک ساکت میماندم؟ آیا این پیامی است که قصد داریم برای نسلهای آیندهمان به جا بگذاریم؟<br />بر این باورم که هیچ شهروند جهانی از پشتیبانی من و هزاران ایرانی دیگری دست نخواهد کشید که کتک خوردند، زندانی شدند، تحت تعقیب قرار گرفتند و به خاک و خون کشیده شدند، فقط برای اینکه میخواستند ملتی آزاد باشند و در مسیر برکت و عدالت به جهان بپیوندند و در این راه دیگران را در فرهنگ غنی و تاریخ لبالب از دلاوریشان سهیم کنند.<br />بر خود میبالم که بخشی از این حرکت باشم. کاری را کردهام که هر انسان شریفی انجام میداد، و به این دلیل مورد تهدید قرار گرفتهام. درست همانگونه که تمامی این شهدا کاری را کردند که هر جان آزادهای انجام میداد، و به همین خاطر به قتل رسیدند؛ به دست نفرت سیاهی نسبت به هرآنچه این شهدا به پایش ایستاده بودند: آزادی، راستی، و عدالت.<br />آرش حجازی<br />۱۱ تیرماه ۱۳۸۸<br />۲ ژوئیه ۲۰۰۹</p></blockquote> <p><strong>و چند سؤال دیگر:</strong><br />۱٫ این گمگشتگانی که به اجرای این نمایشهای نازل و بیبنیان میپردازند، چگونه قتل دیگرانی را توجیه میکنند که روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، همزمان با ندا آقاسلطان کشته شدند؟ بنا به اطلاعات ارائه شده به مجلس شورای اسلامی، میدانیم که تقریباً همزمان با ندا، اشکان سهرابی گلوله خورد، مغز سیدرضا طباطبایی با گلولهای داغ متلاشی شد و مغز ابوالفضل عبداللهی با گلولهی دیگر، تیری پیشانی محسن حدادی را شکافت، تیر دیگری کمر واحد اکبری را درید، تیری قلب مسعود هاشمزاده را و تیری بر چشم ایمان هاشمی نشست. نادر ناصری، فرزاد جشنی، کاوه علیپور، حامد بشارتی، بابک سپهر، تینا سودی، مریم مهرآذین، داود صدری، پور کاوه علی، میلاد یزدانپناه و علی فتحعلیان هم از قربانیان دیگر آن روز بودند.<br />۲٫ در مورد کشتهشدگان روزهای دیگر و قربانیانی که در وقایع بعد از انتخابات ناپدید شدند و اجسادشان به تدریج به خانوادههایشان تحویل شد یا هنوز مفقود هستند، چه اقدامی انجام شده است؟ به جز انکار و بهتان، آیا اقدامی عملی از سوی قوهی قضاییه برای شناسایی قاتلین این بیگناهان انجام شده است؟ سرنوشت پیگیری مرگ اینان چه شد؟ کیانوش آسا، سهراب اعرابی، امیرحسین طوفانپور، یعقوب بروایه، بهزاد مهاجر، ترانه موسوی، امیر جوادیفر، مصطفی غنیان، رامین قهرمانی، محسن روحالامینی، علیرضا افتخاری، فاطمه سمسارپور، محمدجواد پرنداخ، محمود رئیسی نجفی، حمید مداح شورجه، مهدی کرمی، میثم عبادی، ناصر امیرنژاد، پریسا کلی، محمد کامرانی، مصطفی کیارستمی، حسین اخترزند، مسعود خسروی، عباس دیسناد، رامین رمضانی، سعید عباسیفر گلچینی، علی فتحعلیان، هادی فلاحمنش، احمد کارگر نجاتی، بهزاد مهاجر، احمد نعیمآبادی، مبینا احترامی، ندا اسدی، سعید اسماعیلی، مرادآقاسی، حسین اکبری، محسن انتظامی، محسن ایمانی، فاطمه براتی، محمدحسین برزگر، جعفر بروایه، سرور برومند، بهمن جنابی، شلیر خضری، فاطمه رجبپور، فهیمه سلحشور، حسن شاپوری، علی شاهدی، کسری شرفی، کامبیز شعاعی، وحیدرضا طباطبایی، حسین طهماسبی، سالار طهماسبی، میثم عبادی، حمید عراقی، رضا فتاحی، ایمان نمازی، محمد نیکزادی.</p> <p>یا حق</p> <p>آرش حجازی</p> <p>۱۵ آذر ماه ۱۳۸۸</p> </div></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-4257577705418778722009-11-15T23:22:00.002+00:002009-11-15T23:29:48.992+00:00کاسپین ماکان پس از فرار از ایران، از حقیقت مرگ ندا و عواقب آن بر خانواده ندا می گوید<div dir="rtl" style="text-align: right;"> <p> ۲۰۰۹روزنامه اُبزروِر Observer، پانزدهم نوامبر<br /></p> <p>(ترجمه: آرش حجازی)</p> <p>ندا آقاسلطان که به گلوله تک تیراندازی کشته شد، در این تابستان نماد معترضان رئیس جمهور احمدی نژاد شد. دوست پسر او کاسپین ماکان که به تازگی از ایران گریخته است، درباره عشقشان، زندانی شدن خودش پس از مرگ ندا و فرار هول آورش با آرش سهامی و انگوس مک کویین گفتگو کرده است.</p><p><a href="http://arashhejazi.com/1388/08/caspian-neda/"><span style="font-weight: bold;">بیشتر بخوانید</span></a><br /></p></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-13412931588214359732009-11-13T23:42:00.000+00:002009-11-13T23:43:43.540+00:00مصاحبه آرش حجازی با روزنامه تایمز (ترجمه): آرش حجازی، پزشک ایرانی که سعی کرد ندا را نجات بدهد، از زخم هایی می گوید که هرگز بهبود نمی یابند<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p>مارتین فلچر</p> <p><a href="http://www.timesonline.co.uk/tol/news/uk/article6913273.ece" target="_blank">متن اصلی: تایمز، ۱۳ نوامبر ۲۰۰۹</a></p><p><a href="http://www.timesonline.co.uk/tol/news/uk/article6913273.ece" target="_blank"></a><a href="http://arashhejazi.com/1388/08/arash-hejazi-time/">ترجمه در وب سایت شخصی</a><br /></p><p><a href="http://www.timesonline.co.uk/tol/news/uk/article6913273.ece" target="_blank"><br /></a></p></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-32481748960879131582009-11-10T12:21:00.004+00:002009-11-10T12:27:50.912+00:00قدرت ندا: انقلاب رسانه ای در ایرانندا چه گونه احمدی نژاد و سانسور را در مرگ خود به چالش کشید.<br />چه گونه فیلم مرگ ندا آقاسلطان، نقطه عطفی را در تاریخ رسانه ها رقم زد. آیا مفهوم آزادی نشر در عصر دیجیتال عوض شده است؟<br />بیشتر بخوانید:<br /><a href="http://iran.suite101.com/article.cfm/the_power_of_neda">http://iran.suite101.com/article.cfm/the_power_of_neda</a>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-59821408305763093742009-11-06T23:57:00.004+00:002009-11-07T00:00:18.455+00:00درباره محسن نامجویادداشتی درباره خاطرات همکاری مان با <a href="http://www.caravan.ir/AuthorTranslatorDetail.aspx?id=157">محسن نامجو</a> در تولید<a href="http://www.caravan.ir/BookDetails.aspx?bookId=279&categoryId=19"> کتاب سخنگوی کیمیاگر </a>نوشته ام. اگر دوست دارید <strong><a href="http://arashhejazi.com/1387/12/hejazi_namjoo/">اینجا</a></strong> بخوانید.Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-2260124817664525132009-11-05T20:21:00.000+00:002009-11-05T20:22:33.934+00:00آرش حجازی: از پیامدهای شاهد قتل ندا بودن پشیمان نیستم (مصاحبه با رادیو فردا)<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p><span>میهمان گفت و گوی ویژه این هفته رادیو فردا، دکتر آرش حجازی است. این پزشک جوان در آخرین لحظات زندگی ندا آقا سلطان تلاش کرد او را نجات دهد. </span></p> اما شدت و سرعت خونریزی، امکان هر گونه کوشش او را بی حاصل گذاشت و تصویر این لحظات در رسانه های جهانی بازتاب یافت و دنیا را تکان داد.<br />او کسی است که می گوید مردم شخصی را در محل، به عنوان ضارب دستگیر کردند که دارای کارت بسیج بود و مدام تکرار می کرد که نمی خواسته ندا را بکشد.<br />او که اخیراً به رئیس جمهور آمریکا، باراک اوباما نیز نامهای نوشته، در همین مورد به پرسشهای رادیو فردا پاسخ داده است.<br /><br /><a href="http://www.radiofarda.com/content/F7_Arash_Hejazi_Special_IV/1862048.html"><span style="font-weight: bold;">متن کامل مصاحبه را اینجا بخوانید</span></a><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-6708940842634743802009-11-05T20:19:00.001+00:002009-11-05T20:21:14.309+00:00کتابخانه میراث، انتشارات کاروان<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://www.caravan.ir/Uploads/Books/220.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 170px; height: 150px;" src="http://www.caravan.ir/Uploads/Books/220.jpg" alt="" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" style="text-align: right;">اینجا می خواهم درباره مجموعه ای صحبت کنم که افتخارش را داشتم حدود سه سال تمام در راه اندازی و تولیدش با انتشارات کاروان همکاری کنم. اسم این مجموعه را گذاشتیم “کتابخانه میراث”، برای اینکه می خواستیم مجموعه از میراث ادبی کلاسیک و معاصر فارسی منتشر کنیم. از این مجموعه تا حالا “<a href="http://www.caravan.ir/BookDetails.aspx?bookId=321&CategoryId=3" target="_blank">شاهنامه فردوسی</a>“، <a href="http://www.caravan.ir/BookDetails.aspx?bookId=220&categoryId=3">“مثنوی معنوی”</a>، <a href="http://www.caravan.ir/BookDetails.aspx?bookId=117&categoryId=3">“رباعیات خیام” </a>و <a href="http://www.caravan.ir/BookDetails.aspx?bookId=275&categoryId=3">“شعر رقصان شمس” (گزیده غزلیات شمس تبریزی)</a> منتشر شده است.<br /><br /><a href="http://arashhejazi.com/1388/08/mirath_library1/">بقیه مطلب را اینجا بخوانید.</a><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-59278246283101615822009-10-24T23:00:00.000+01:002009-10-24T23:01:34.874+01:00پنج قانون حاکم بر هنر رزم (سون جو)<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="post" id="post-434"> <div class="entry"> <p><a href="http://www.caravan.ir/BookDetails.aspx?bookId=285&categoryId=23" target="_blank">از کتاب هنر رزم، اثر سون جو، ترجمه نادر سعیدی، انتشارات کاروان</a></p> <p><strong>پیریزی نقشهها</strong></p> <p>سون جو گفت: هنر رزم برای کشور اهمیت ویژه دارد. مسئلهی زندگی و مرگ است، راهی است به سوی ایمنی یا نابودی. پس در هیچ شرایطی نباید آن را نادیده گرفت.<br />پنج عامل ثابت بر هنر رزم حاکم است که تمامی آنها را باید همیشه مد نظر داشت. این عوامل عبارتند از: قانون اخلاق؛ آسمان؛ زمین؛ فرمانده؛ روش و انضباط.<br />قانون اخلاق، مردم را در هماهنگی کامل با رهبر قرار میدهد، بهگونهای که از جان گذشته و بدون ترس از خطرات، از او پیروی میکنند.<br />آسمان به معنای شب و روز، سرما و گرما، زمان و فصل است.<br />زمین شامل فاصلههای دور نزدیک؛ خطر و امنیت؛ زمین باز یا گذرگاههای تنگ؛ و احتمالات مرگ و زندگی است.<br />فرمانده بیانگر فضایل خردورزی، صمیمیت، خیرخواهی، شجاعت و قاطعیت است.<br />روش و انضباط، یعنی سرداری سپاه در تقسیمبندیهای مناسب، رتبهبندی تدریجی درجات در میان افسران، نگهداری و مرمت راههایی که آذوقه و مهمات از طریق آنها به سپاه میرسد، و نظارت بر هزینههای نظامی.<br />این پنج عاملی است که هر سرداری باید با آنها آشنا باشد. آن کس که آنها را بداند، پیروز خواهد شد. آن کس که نداند، شکست خواهد خورد.<br />پس، به هنگام بررسی اوضاع نظامی خود و دشمن، مقایسه کنید و تصمیم بگیرید:<br />کدام حاکم از قانون اخلاق بهرهمند است؟<br />کدام سردار بیشترین توانایی را دارد؟<br />برتری از نظر زمین و آسمان با کدام طرف است؟<br />انضباط در کدام طرف با بیشترین قاطعیت اعمال میشود؟<br />کدام ارتش قدرتمندتر است ؟<br />درکدام طرف، افسران و مردان بیشتر تعلیم یافتهاند؟<br />در کدام سپاه؛ این یقین بیشتر وجود دارد که لیاقت به تناسب پاداش میگیرد و سوء عمل بهگونهای سزاوار تنبیه میشود؟<br />با این هفت پاسخ، میتوانم پیروزی یا شکست را پیشبینی کنم. سرداری که اندرز مرا فراگیرد و مطابق آن عمل کند، پیروزخواهد بود، این سردار را در سمتش ابقا کنید! فرماندهی که اندرز مرا نادیده گیرد یا خلاف آن عمل کند، شکست خواهد خورد، این سردار را از مقامش عزل کنید. اما به یاد داشته باشید: در عین توجّه به بهرهگیری از توصیههای من، در کسب موفقیّتهای آرمانی فراتر و بهتر از چهارچوب معمول بکوشید و نقشههای خود را مطابق آن وضعیّتهای مناسب و سودمند تغییر دهید و تعدیل کنید.<br />تمام جنگها متکی بر حیلهاند. پس، آنگاه که قادر به حملهایم، باید خود را عاجز از حمله نشان دهیم؛ زمانی که از نیروهای خود استفاده میکنیم، باید تظاهر به بیکُنشی کنیم. آنگاه که نزدیکیم، به دشمن بباورانیم که دوریم. اگر دوریم، باید دشمن را در این تصور نگاه داریم که نزدیکیم. طعمه بگذارید تا دشمن را به دام بکشید. تظاهر به بینظمی کنید و دشمن را پایمال و خرد کنید. اگر دشمن از هر سو در امان است، آمادهی او باشید. اگر نیروی دشمن برتر است، از او پرهیز کنید. اگر حریف شما زودخشم است، بکوشید او را خشمگین کنید. وانمود کنید ضعیفید تا احساس غرور و خودبزرگبینی را در دشمن برانگیزید. اگر در فراغت است، آرامش او را به هم بزنید. اگر نیروهای او متحدند، در میان آنها تفرقه بیافرینید. از جایی به او حمله کنید که آمادگی دفاع ندارد، زمانی از راه برسید که انتظارش را ندارد.<br />سرداری پیروز میدان است که قبل از آغاز نبرد، محاسبات گسترده کند. سرداری که با محاسبات اندک وارد پیکار میشود، شکست میخورد. پس محاسبات همهجانبه، ما را به سوی پیروزی هدایت میکند و محاسبات اندک به سوی شکست، حتی اگر هرگز حسابگری نکنیم! با توجه به این نکته است که میتوانم پیروز و شکستخوردهی میدان را پیشبینی کنم.</p> </div> </div></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-2601691947197544822009-10-15T13:39:00.000+01:002009-10-15T13:40:57.526+01:00فرصت استثنایی برای داستان نویسان ایرانی: نویسندگان داستان کوتاه ایرانی، اگر مایلید آثارتان در یک آنتولوژی انگلیسی منتشر شود، این متن را بخوانید.<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="entry"> <p>انتشارات <a href="http://www.thelionlounge.com/" target="_blank">لایون لونژ</a>، مؤسسه انتشاراتی انگلیسی مستقلی است که به نشر آثار خلاقه (داستان کوتاه، مقاله، شعر) می پردازد. این انتشارات قصد دارد در سال ۲۰۱۰ آنتولوژی دوم خود را که اختصاص به داستان های کوتاه جهان دارد، منتشر کند. <a href="http://www.thelionlounge.com/bookshelf.html" target="_blank">آنتولوژی اول</a> در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و به آثارخلاقه نویسندگان اروپایی اختصاص داشت. از برخی از نویسندگانی که آثارشان در این مجموعه منتشر شده بود، قبلاً اثری منتشر نشده بود و نشر اثرشان در این آنتولوژی فرصتی به آن ها داده است تا آثار دیگر خود را به ناشران معرفی کنند.</p> <p>این انتشارات حق التالیفی برای آثار منتشر شده در نظر نگرفته است، اما همین انتشار داستان های کوتاه ایرانی در کنار نویسندگان جهانی فرصتی ایجاد می کند تا ادبیات معاصر ایران به خوانندگان غربی معرفی شود. البته حق نشر آثار همچنان متعلق به نویسندگان می ماند و در صورت تمایل می توانند اثر خود را در مجموعه های دیگر منتشر کنند.</p> <p>آخرین مهلت ارسال آثار برای ناشر، ۳۱ دسامبر سال ۲۰۰۹ است. سپس آثار مورد داوری قرار می گیرد و با نویسندگان آثار راه یافته به مرحله نهایی برای عقد قرارداد تماس گرفته می شود. برای اطلاعات بیشتر به بخش <a href="http://www.thelionlounge.com/submissions.html">ارسال آثار </a>این ناشر مراجعه بفرمایید یا آثار خود را به نشانی ایمیل ناشر (submissions@thelionlounge.com) بفرستید. فقط توجه بفرمایید که برای ارسال آثار برای ناشر، باید حتماً اول آن ها را به انگلیسی ترجمه کنید. چون دبیران تحریریه امکان خواندن آثار شما را به فارسی ندارند. البته در صورت پذیرش اثر شما، کار شما قبل از انتشار حتما ویرایش خواهد شد.</p> <p><strong>شرایط پذیرش:</strong></p> <p><strong>- نثر:</strong> حداکثر ۳ داستان کوتاه، هرکدام بیشتر از ۲۵۰۰ واژه نباشد.</p> <p><strong>- شعر:</strong> حداکثر ۵ شعر، جمعاً بیشتر از ۵ صفحه نباشد.</p> <p>- آثار باید<strong> به زبان انگلیسی ترجمه </strong>و بعد ارسال شوند.</p> <p>- <strong>مهلت ارسال</strong> ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹</p> <p>نشانی وب سایت ناشر: <a href="http://www.thelionlounge.com/" target="_blank">www.thelionlounge.com</a></p> <p>ایمیل ارسال آثار: <a href="mailto:submissions@thelionlounge.com"><strong>submissions@thelionlounge.com</strong></a></p> <p>فرصت را از دست ندهید. آثارتان را در معرض دید جهانیان بگذارید.</p> <p>با درود،</p> <p>آرش حجازی</p> </div></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-12826382270593339182009-10-11T18:24:00.001+01:002009-10-11T18:26:01.102+01:00نامه آرش حجازی به اوباما: آقای اوباما، نامش خلیج فارس است. رؤیاهای یک ملت را لگد نکنید.<div dir="rtl" style="text-align: right;"><a href="http://arashhejazi.com/en/2009/10/obama-persian_gulf/">متن کامل نامه را اینجا بخوانید</a> (انگلیسی)<br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-59930663516393231922009-09-27T20:26:00.001+01:002009-09-27T20:28:00.304+01:00باز هم قاتل احتمالی ندا<div style="text-align: right;">جالب است که هر بار جناب احمدی نژاد نطقی درباره ندا می فرمایند، سندی رو می شود تا گواهی باشد بر دروغگویی ایشان. امروز بعد از ظهر صندوق پستی ام پر بود از ایمیل های دوستانی که اعلام کردند سند جدیدی منتشر شده است و می خواستند بدانند من آن را تایید می کنم یا نه.<br /><br />فیلمی در اینترنت منتشر شد که به صحنه های پس از مرگ ندا می پردازد. همان طور که در مصاحبه های قبلی ام گفتم، بعد از اینکه بدن بیجان ندا را استاد موسیقی اش سوار بر ماشینی از صحنه دور کرد، مردم شخصی را گرفتند که معتقد بودند ضارب نداست. حتی گفتم که پیراهنش را درآوردند. فیلمی که در زیر می بینید، از جایی است که مردم تصمیم گرفته اند این ضارب احتمالی را رها کنند، هرچند هنوز عده ای معتقدند که باید او را به مجازات رساند. خوشبختانه دهان یاوه گویانی که تا به حال واقعیت را زیر سؤال می بردند، با این فیلم بسته می شود. یاوه گویان عزیز، رئیس جمهور غیرمنتخب شماست که دروغ می گوید، سینه ی شکافته ندا دروغ نمی گوید.<br /><br />بله، تأیید می کنم که این فیلم به بخشی از حوادثی می پردازد که روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، دقایقی بعد از مرگ ندا، در تقاطع خیابان خسروی و صالحی در خیابان کارگر تهران رخ داد.<br />شخصی که در فیلم می بینید و پیراهن به تن ندارد، همان بسیجی است که مردم گرفته بودند و فریاد می زد نمی خواستم بکشمش.<br /><br /><a href="http://arashhejazi.com/1388/07/neda-alleged-shooter/"><span style="font-weight: bold;">فیلم را اینجا ببینید</span></a><br />یا حق،<br /><br />آرش حجازی</div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-62075274916794396662009-09-26T21:03:00.000+01:002009-09-26T21:05:09.816+01:00آقای احمدینژاد، دیگر بس است. شرم کنید. چشمهایتان را بگشایید.<div dir="rtl" style="text-align: right;"><span style="font-weight: bold;">نامه سرگشاده آرش حجازی به محمود احمدی نژاد:</span><br /><br />جناب آقای محمود احمدینژاد،<br />در سه ماه گذشته، میلیونها ایرانی، به زبانهای گوناگون، در تبلیغات قبل از انتخابات، در روز انتخابات، در اعتراضات بعد از انتخابات، روز ۲۵ خرداد، روز ۳۰ خرداد، روز قدس و روزهای دیگر، با دهها شکل اعتراض مدنی علیرغم سرکوبهای بیامان و بیرحمانهی شما و همکارانتان، به شما اعلام کردند که شما را نمیخواهند. حتی یک بار هم از خودتان پرسیدید که این مردم چرا از شما راضی نیستند و به بهای از دست دادن امنیت و حتی جانشان این نارضایتی را به شما اعلام میکنند؟<br />گاهی، در میان توجیههایی که حتی خودتان هم به آنها باور ندارید، در فواصل جلساتی که با همکارانتان گذاشتهاید و در آنها از شرق تا غرب عالم را مسئول برانگیختن مردم برای اعتراض به روشها و سیاستهای خودتان دانستید، از خودتان پرسیدهاید که چرا این مردم ساکت نمیشوند؟<br />آقای احمدینژاد،<br />چند بار گفتهاید که مرگ ندا «مشکوک» است، اما آیا هرگز از خود پرسیدهاید که ندا مگر چه کرده بود که سزاوار چنین سرنوشتی باشد؟ با وجود تمام اسناد و مدارک و شواهد غیرقابل انکاری که در مورد مرگ ندا منتشر شد، شما چه سندی را منتشر کردید که گواه بر راستگویی شما باشد؟ در مناظره تلویزیونیتان گفتید دروغگو ترسو است. اما این را هم دروغ گفتید. دروغگو وقیح است. دروغگو شرم را نمیشناسد. دروغگو وجدان ندارد. دروغگو در روز روشن، در وسط خیابان، سینهی دختر بیگناه جوانی را با گلوله میشکافد و بعد گناه مرگش را به گردن ازمابهتران میاندازد.<br />آقای احمدینژاد، از وقتی رئیس جمهور شدهاید، به ندرت حرف راستی از شما شنیدهایم. شهوت قدرت وجدان و روح شما را سوزانده. خرافات و عوامفریبی قوهی تمییز شما را پوسانده و دستاوردش برای مردم ما جز ویرانی، نابودی صنعت، نابودی کشاورزی، نابودی فرهنگ، نابودی صنعت نشر و مطبوعات، نابودی ورزش، آوارگی هزاران نفر و برباد رفتن آبروی ملتی سه هزار ساله و بر جای ماندن قبرستانی پر از گور جوانان بیگناه نبوده است.<br /><a href="http://arashhejazi.com/1388/07/ahmadinejad/"><span style="font-weight: bold;">بقیه نامه را اینجا بخوانید</span></a><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-47336543299827575782009-09-14T03:23:00.001+01:002009-09-14T03:24:49.835+01:00مصاحبه جدید آرش حجازی با بی بی سی فارسی<div dir="rtl" style="text-align: right;">لطفا برای دیدن این مصاحبه به این نشانی مراجعه بفرمایید:<br /><a href="http://arashhejazi.com/1388/06/arash_hejazi_bbc_interview/">http://arashhejazi.com/1388/06/arash_hejazi_bbc_interview/</a><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-59444138716693184632009-09-07T00:58:00.001+01:002009-09-07T01:00:29.187+01:00وب سایت جدید آرش حجازی<div dir="rtl" style="text-align: right;">با سلام خدمت دوستان،<br />بعد از "سقوط اجباری" وب سایت قبلی من بعد از انتخابات، مدتی در اینجا یادداشت هایم را می نوشتم. اما خوشبختانه وب سایت من در دومین جدید دوباره راه اندازی شد. برای خواندن یادداشت های من می توانید از این به بعد به <a href="http://www.arashhejazi.com">وب سایت رسمی آرش حجازی </a>مراجعه بفرمایید.<br />یا حق<br />آرش حجازی<br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-69922899548780204942009-09-04T19:42:00.002+01:002009-09-04T19:44:34.989+01:00نامزد ندا آقاسلطان بازداشت شده و زیر شکنجه است.<div dir="rtl" style="text-align: right;">به گزارش <a href="http://www.amnesty.org/en/news-and-updates/news/neda-agha-soltan-murder-witness-risk-torture-tehran-prison-20090904">سازمان عفو بین الملل</a> نامزد ندا آقاسلطان در بازداشت و زیر شکنجه است تا اعتراف کند قتل ندا به دست سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته نه نیروهای بسیج.<br />نکته این است که نامزد ندا آقاسلطان نمی تواند چنین اعترافی بکند، چون اصلا در صحنه قتل حضور نداشته است.<br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com20tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-82022650659651050222009-08-17T20:37:00.003+01:002009-08-17T20:51:37.340+01:00دروغ که شاخ و دم ندارد!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><span id="newsText"><span style="font-weight: bold;">مورد 1: روزنامه اعتماد ملی</span><br />دوشنبه 26 مرداد 1388 </span>: روزنامه اعتماد ملي به طور موقت توقيف شد <a href="http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=637205">(ایرنا)</a><br /><span id="newsText">مردم: دوشنبه جلوی روزنامه اعتماد ملی جمع می شویم تا اعتراض کنیم.<br />دوشنبه 26 مرداد 1388 </span>(صبح) : قاضی مرتضوی: اعتماد ملی توقیف نشده است <a href="http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100914937377">(جام جم)</a><br /><span id="newsText">دوشنبه 26 مرداد 1388 (بعد از ظهر) : </span>روزنامه اعتماد ملي توقيف شد (<a href="http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=638709">ایرنا</a>)<br /><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-31739364839050470232009-08-05T11:32:00.002+01:002009-08-05T11:34:34.648+01:00اتحادیه جهانی ناشران خواستار توقف تعقیب آرش حجازی و آزادی نویسندگان و روزنامه نگاران در بند شد<div dir="ltr" style="text-align: left;"><div style="text-align: left;">Following the massive wave of arrests targeting bloggers, journalists, publishers and writers, the International Publishers Association (IPA) publishes a list of some of those under arrest (see Note for Editors), and demands their immediate release.</div>IPA also calls on the Iranian authorities to drop the investigation of Arash Hejazi, the publisher who provided the first aid to Neda Agha-Soltan, killed during the street protests on 20 June 2009.<br /><a href="http://arashhejaziblog.blogspot.com/2009/08/international-publishers-association.html">بقیه را اینجا بخوانید (read the rest here)</a><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com16tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-10497526197850462332009-07-29T00:07:00.000+01:002009-07-30T02:23:55.562+01:00نکنید کاری را که تا آخر عمر کابوس شب هایتان بشود.<div dir="rtl" style="text-align: right;">آن هایی که در این مدت با پیام های پر از افترا و تهمت و تهدید و توهینشان مرا نواختند، اکنون چه می گویند؟ بازداشتگاهی که به علت شکنجه های وحشیانه تعطیل شد هم دروغ است؟ فهرست این هم وطنانمان که در چهل روز گذشته یا با ضربات باتوم، یا با گلوله، و یا زیر شکنجه جان سپردند هم دروغ است؟ ندا فقط یک نفر در این لیست است. هر روز با انتشار فهرست تازه ای از کشته شده ها تن میلیون ها نفر از خوف می لرزد. نه از خوف مردن، که از خوف کشف این حقیقت که سبعیت نوع بشر حد و مرز ندارد. چند نفر از این ها که کشته شدند، زیر سی سالشان بود؟ این ها جوانان ما بودند، آینده سرزمین ما بودند، امید نسل پیشینشان بودند.<br />در مورد مرگ ناجوانمردانه ندا آقاسلطان بی گناه، هزار افسانه بافتند تا گناه مرگش را بر گردن بی گناه دیگری بیندازند. در مورد مرگ این فهرست طولانی چه می گویید؟<br />به خودتان بیایید دوستان، وجدانتان را بیدار کنید، کدام حکم می تواند توجیه گر قتل عام بی گناهان باشد؟<br />می بینید که به زودی قاتل ندا آقاسلطان و قاتل های این جوانان معصوم دستگیر می شوند. من مطمئنم هنوز بارقه ای از انسانیت در شما هست. نکنید کاری را که تا آخر عمر کابوس شب های شما و مایه شرم فرزندانتان بشود.<br /><br />1- اشکان سھرابی: اصابت گلوله / 2. بهمن جنابی: اصابت گلوله / 3. حسین طهماسبی: ضربات باتوم / 4. کیانوش آسا: ضربات باتوم / 5. مهدی کرمی: اصابت گلوله / 7. مصطفی غنیان: اصابت گلوله / 8. ناصر امیرنژاد: اصابت گلوله / 9. محمدحسین برزگر: اصابت گلوله / 10. ایمان هاشمی: اصابت گلوله / 11. پریسا کلی: اصابت گلوله / 12. محسن حدادی: اصابت گلوله / 13. محمد نیکزادی: اصابت گلوله / 14. علی شاهدی: ضربات باتوم در کلانتری / 15. واحد اکبری: اصابت گلوله / 16. ابوالفضل عبداللهی: اصابت گلوله / 17. سالار طهماسبی: اصابت گلوله / 18. فهیمه سلحشور: ضربات باتوم / 19. وحیدرضا طباطبایی: اصابت گلوله / 20. شلیر خضری: کوی دانشگاه / 21. یعقوب بروایه: اصابت گلوله / 22. کاوه علی پور: اصابت گلوله / 23. سعید عباسی فرگلچی: اصابت گلوله / 24. مبینا احترامی: کوی دانشگاه / 25. فاطمه براتی: کوی دانشگاه / 26. کسری شرفی: کوی دانشگاه / 27. کامبیز شعاعی: کوی دانشگاه / 28. محسن ایمانی: کوی دانشگاه / 29. فاطمه رجب پور: اصابت گلوله / 30. سرور برومند: اصابت گلوله / 31. علیرضا افتخاری: جسد تحویل خانواده شد / 32. احمد نعیم آبادی: اصابت گلوله / 33. نادر ناصری: اصابت گلوله / 34. مسعود خسروی: اصابت گلوله / 35. مسعود هاشم زاده: اصابت گلوله / 36. ایمان نمازی: کوی دانشگاه / 38. حسین طوفان پور: مرگ در بازداشگاه / 39. تینا سودی: اصابت گلوله / 40. جعفر بروایه: اصابت گلوله / 41. حمید مداح شورچه: مرگ در بازداشگاه به علت خونریزی مغزی / 42. مریم مهرآذین: اصابت گلوله / 43. میلاد یزدان پناه: اصابت گلوله / 44. حامد بشارتی: اصابت گلوله / 45. بابک سپهر: اصابت گلوله / 46. رامین رمضانی: اصابت گلوله / 47. سهراب اعرابی: مرگ در بازداشتگاه / 48. داود صدری: اصابت گلوله / 49. آرمان استخری پور: ضربات باتوم / 50. علی فتحعلیان: اصابت گلوله / 51. ترانه موسوی: مرگ در بازداشتگاه / 51. حسن کاظمینی: مفقودالاثر / 52. آقای معزز: اصابت گلوله / 53. محمد کامرانی: اصابت باتوم / 54. میثم عبادی: اصابت گلوله / 55. رامین قهرمانی: مرگ بلافاصله پس از آزادی / 56. محسن روح الامینی: مرگ در بازداشت / 57. امیر جوادی فر لنگرودی: مرگ در بازداشت / 58. حسن شاپوری: در بازداشت / 59. رضا فتاحی: در بازداشت / 60. مرتضی سلحشور: در بازداشت / 61. مراد آقاسی: در بازداشت / 62. محسن انتظامی: در بازداشت / 63. ندا آقاسلطان: اصابت گلوله <a href="http://www.hra-news.org/news/2610.aspx">و...</a><br /><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com56tag:blogger.com,1999:blog-3674010868992374924.post-23141699077935721292009-07-28T19:36:00.000+01:002009-07-28T19:42:02.969+01:00کروبی در دیدار با خانواده آقاسلطان: مرگ ندا سرفصل تاریخی می شود<div style="text-align: right;">مهدی کروبی دبیر کل حزب اعتماد ملی در دیدار با خانواده ندا آقا سلطان، که در جریان خشونت های پس از انتخابات ایران کشته شد، گفته است که مرگ وی "سرفصل و مبداء" تاریخی خواهد شد. به گزارش روزنامه اعتماد چاپ تهران آقای کروبی که همچنین از نامزدهای انتخابات بود و نتیجه آن را آمیخته به تقلب می داند در این دیدار - که تاریخ آن مشخص نشده - همچنین گفته تلاش دارد "حرکت مردم را زنده و بالنده" نگاه دارد. دولت ایران اتهام تقلب در انتخابات را رد کرده است. آقای کروبی هفته پیش نیز به دیدار خانواده سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله ای که در جریان خشونت ها کشته شد رفته بود. در جریان این دیدار مادر ندا آقا سلطان گفت که دخترش همچون بسیاری دیگر از ایرانیان به نتایج انتخابات اعتراض داشته است. <p dir="rtl" align="justify">آقای کروبی گفت: "مرگ ندا هم مظلومیت مردم ایران را در این شرایط فریاد زد و هم از تضییع حق جلوگیری کرد و انشاءالله آثار سودمندی را در حال و آینده نصیب مرد می کند."</p><p dir="rtl" align="justify">وی افزود: "مرگ ندا از آن دست رخدادهایی است که تا سال ها و حتی قرن ها در خاطر مردم می ماند و همین حوادث خود سرفصل و مبداء تاریخی می شود. ندا آقا سلطان به تاریخ و به حرکت های مردم پیوست."</p><p dir="rtl" align="justify">هاجر رستمی مطلق، مادر ندا، نیز در این دیدار که در خانه او انجام شد از اظهارات برخی مقام های بلندپایه جمهوری اسلامی درباره دخترش گله کرد.</p><p dir="rtl" align="justify">او در اشاره به اظهارات احمد خاتمی خطیب نماز جمعه تهران و عزت الله ضرغامی رئیس صدا و سیما گفت: "مرگ ندا یک طرف، اظهارات این دو یک طرف، که یکی فرزندم را هنرپیشه و مرگ او را ساخته و پرداخته کامپیوتر می داند، دیگری هم ندا را یک هنرپیشه معرفی می کند. این اظهار نظرها بیش از مرگ ندا برایم تلخ و دردآور بود."</p><p dir="rtl" align="justify">به گزارش روزنامه اعتماد وی گفت: "ندا هم مانند هزاران جوان دیگر که علاقه مند به سرنوشت کشورشان هستند، به سرنوشت ایران علاقه مند بود. او هم مانند دیگر جوانان به نتایج انتخابات اعتراض داشت.</p><p dir="rtl" align="justify">خواهر ندا نیز در رد نظریه های که دولت در رسانه های ملی منعکس کرده است - دایر براینکه او توسط "منافقین" کشته شده - چنین گفت: "اگر کار منافقین بوده چرا اجازه ختم نمی دهند، چرا نمی گذارند یک تالار بگیریم تا دوستان و آشنایان دو هم جمع شوند؟ حتی سالن غذاخوری که ما برای ختم بی سر و صدای ندا رزرو کرده ایم، لغو می کنند."</p><p dir="rtl" align="justify">ندا آقا سلطان روز شنبه ۳۰ خرداد همزمان با سرکوب شدید اعتراضات خیابانی توسط نیروهای دولتی در منطقه کارگر شمالی به ضرب گلوله کشته شد.</p><p dir="rtl" align="justify">صحنه مرگ ندا توسط فردی که در کنار او بود با تلفن همراه ضبط شد و او را به نماد معترضان بدل کرد. هرچند قاتل دستگیر نشده است اما برخی از حاضران در صحنه یک بسیجی یا "لباس شخصی" را مظنون اصلی می دانند.</p><p dir="rtl" align="justify">چهلم خانم ندا آقا سلطان روز پنجشنبه در بهشت زهرا برگزار خواهد شد و بسیاری از مخالفان خود را برای تجمع در این روز آماده می کنند.</p><br /><br /></div>Arash Hejazi آرش حجازیhttp://www.blogger.com/profile/12425073858598800128noreply@blogger.com8