۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

نکنید کاری را که تا آخر عمر کابوس شب هایتان بشود.

آن هایی که در این مدت با پیام های پر از افترا و تهمت و تهدید و توهینشان مرا نواختند، اکنون چه می گویند؟ بازداشتگاهی که به علت شکنجه های وحشیانه تعطیل شد هم دروغ است؟ فهرست این هم وطنانمان که در چهل روز گذشته یا با ضربات باتوم، یا با گلوله، و یا زیر شکنجه جان سپردند هم دروغ است؟ ندا فقط یک نفر در این لیست است. هر روز با انتشار فهرست تازه ای از کشته شده ها تن میلیون ها نفر از خوف می لرزد. نه از خوف مردن، که از خوف کشف این حقیقت که سبعیت نوع بشر حد و مرز ندارد. چند نفر از این ها که کشته شدند، زیر سی سالشان بود؟ این ها جوانان ما بودند، آینده سرزمین ما بودند، امید نسل پیشینشان بودند.
در مورد مرگ ناجوانمردانه ندا آقاسلطان بی گناه، هزار افسانه بافتند تا گناه مرگش را بر گردن بی گناه دیگری بیندازند. در مورد مرگ این فهرست طولانی چه می گویید؟
به خودتان بیایید دوستان، وجدانتان را بیدار کنید، کدام حکم می تواند توجیه گر قتل عام بی گناهان باشد؟
می بینید که به زودی قاتل ندا آقاسلطان و قاتل های این جوانان معصوم دستگیر می شوند. من مطمئنم هنوز بارقه ای از انسانیت در شما هست. نکنید کاری را که تا آخر عمر کابوس شب های شما و مایه شرم فرزندانتان بشود.

1- اشکان سھرابی: اصابت گلوله / 2. بهمن جنابی: اصابت گلوله / 3. حسین طهماسبی: ضربات باتوم / 4. کیانوش آسا: ضربات باتوم / 5. مهدی کرمی: اصابت گلوله / 7. مصطفی غنیان: اصابت گلوله / 8. ناصر امیرنژاد: اصابت گلوله / 9. محمدحسین برزگر: اصابت گلوله / 10. ایمان هاشمی: اصابت گلوله / 11. پریسا کلی: اصابت گلوله / 12. محسن حدادی: اصابت گلوله / 13. محمد نیکزادی: اصابت گلوله / 14. علی شاهدی: ضربات باتوم در کلانتری / 15. واحد اکبری: اصابت گلوله / 16. ابوالفضل عبداللهی: اصابت گلوله / 17. سالار طهماسبی: اصابت گلوله / 18. فهیمه سلحشور: ضربات باتوم / 19. وحیدرضا طباطبایی: اصابت گلوله / 20. شلیر خضری: کوی دانشگاه / 21. یعقوب بروایه: اصابت گلوله / 22. کاوه علی پور: اصابت گلوله / 23. سعید عباسی فرگلچی: اصابت گلوله / 24. مبینا احترامی: کوی دانشگاه / 25. فاطمه براتی: کوی دانشگاه / 26. کسری شرفی: کوی دانشگاه / 27. کامبیز شعاعی: کوی دانشگاه / 28. محسن ایمانی: کوی دانشگاه / 29. فاطمه رجب پور: اصابت گلوله / 30. سرور برومند: اصابت گلوله / 31. علیرضا افتخاری: جسد تحویل خانواده شد / 32. احمد نعیم آبادی: اصابت گلوله / 33. نادر ناصری: اصابت گلوله / 34. مسعود خسروی: اصابت گلوله / 35. مسعود هاشم زاده: اصابت گلوله / 36. ایمان نمازی: کوی دانشگاه / 38. حسین طوفان پور: مرگ در بازداشگاه / 39. تینا سودی: اصابت گلوله / 40. جعفر بروایه: اصابت گلوله / 41. حمید مداح شورچه: مرگ در بازداشگاه به علت خونریزی مغزی / 42. مریم مهرآذین: اصابت گلوله / 43. میلاد یزدان پناه: اصابت گلوله / 44. حامد بشارتی: اصابت گلوله / 45. بابک سپهر: اصابت گلوله / 46. رامین رمضانی: اصابت گلوله / 47. سهراب اعرابی: مرگ در بازداشتگاه / 48. داود صدری: اصابت گلوله / 49. آرمان استخری پور: ضربات باتوم / 50. علی فتحعلیان: اصابت گلوله / 51. ترانه موسوی: مرگ در بازداشتگاه / 51. حسن کاظمینی: مفقودالاثر / 52. آقای معزز: اصابت گلوله / 53. محمد کامرانی: اصابت باتوم / 54. میثم عبادی: اصابت گلوله / 55. رامین قهرمانی: مرگ بلافاصله پس از آزادی / 56. محسن روح الامینی: مرگ در بازداشت / 57. امیر جوادی فر لنگرودی: مرگ در بازداشت / 58. حسن شاپوری: در بازداشت / 59. رضا فتاحی: در بازداشت / 60. مرتضی سلحشور: در بازداشت / 61. مراد آقاسی: در بازداشت / 62. محسن انتظامی: در بازداشت / 63. ندا آقاسلطان: اصابت گلوله و...

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

کروبی در دیدار با خانواده آقاسلطان: مرگ ندا سرفصل تاریخی می شود

مهدی کروبی دبیر کل حزب اعتماد ملی در دیدار با خانواده ندا آقا سلطان، که در جریان خشونت های پس از انتخابات ایران کشته شد، گفته است که مرگ وی "سرفصل و مبداء" تاریخی خواهد شد. به گزارش روزنامه اعتماد چاپ تهران آقای کروبی که همچنین از نامزدهای انتخابات بود و نتیجه آن را آمیخته به تقلب می داند در این دیدار - که تاریخ آن مشخص نشده - همچنین گفته تلاش دارد "حرکت مردم را زنده و بالنده" نگاه دارد. دولت ایران اتهام تقلب در انتخابات را رد کرده است. آقای کروبی هفته پیش نیز به دیدار خانواده سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله ای که در جریان خشونت ها کشته شد رفته بود. در جریان این دیدار مادر ندا آقا سلطان گفت که دخترش همچون بسیاری دیگر از ایرانیان به نتایج انتخابات اعتراض داشته است.

آقای کروبی گفت: "مرگ ندا هم مظلومیت مردم ایران را در این شرایط فریاد زد و هم از تضییع حق جلوگیری کرد و انشاءالله آثار سودمندی را در حال و آینده نصیب مرد می کند."

وی افزود: "مرگ ندا از آن دست رخدادهایی است که تا سال ها و حتی قرن ها در خاطر مردم می ماند و همین حوادث خود سرفصل و مبداء تاریخی می شود. ندا آقا سلطان به تاریخ و به حرکت های مردم پیوست."

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا، نیز در این دیدار که در خانه او انجام شد از اظهارات برخی مقام های بلندپایه جمهوری اسلامی درباره دخترش گله کرد.

او در اشاره به اظهارات احمد خاتمی خطیب نماز جمعه تهران و عزت الله ضرغامی رئیس صدا و سیما گفت: "مرگ ندا یک طرف، اظهارات این دو یک طرف، که یکی فرزندم را هنرپیشه و مرگ او را ساخته و پرداخته کامپیوتر می داند، دیگری هم ندا را یک هنرپیشه معرفی می کند. این اظهار نظرها بیش از مرگ ندا برایم تلخ و دردآور بود."

به گزارش روزنامه اعتماد وی گفت: "ندا هم مانند هزاران جوان دیگر که علاقه مند به سرنوشت کشورشان هستند، به سرنوشت ایران علاقه مند بود. او هم مانند دیگر جوانان به نتایج انتخابات اعتراض داشت.

خواهر ندا نیز در رد نظریه های که دولت در رسانه های ملی منعکس کرده است - دایر براینکه او توسط "منافقین" کشته شده - چنین گفت: "اگر کار منافقین بوده چرا اجازه ختم نمی دهند، چرا نمی گذارند یک تالار بگیریم تا دوستان و آشنایان دو هم جمع شوند؟ حتی سالن غذاخوری که ما برای ختم بی سر و صدای ندا رزرو کرده ایم، لغو می کنند."

ندا آقا سلطان روز شنبه ۳۰ خرداد همزمان با سرکوب شدید اعتراضات خیابانی توسط نیروهای دولتی در منطقه کارگر شمالی به ضرب گلوله کشته شد.

صحنه مرگ ندا توسط فردی که در کنار او بود با تلفن همراه ضبط شد و او را به نماد معترضان بدل کرد. هرچند قاتل دستگیر نشده است اما برخی از حاضران در صحنه یک بسیجی یا "لباس شخصی" را مظنون اصلی می دانند.

چهلم خانم ندا آقا سلطان روز پنجشنبه در بهشت زهرا برگزار خواهد شد و بسیاری از مخالفان خود را برای تجمع در این روز آماده می کنند.



۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

ضارب ندا آقا سلطان

امروز تصویر دو کارت در اینترنت منتشر شد که به ضارب ندا آقاسلطان نسبت داده شده است.
در اینجا تایید می کنم که تصویر فردی که در این کارت قرار دارد، کاملا با مشخصاتی که من از فردی در ذهن دارم که مردم دقایقی بعد از مضروب شدن ندا گرفتند، و فریاد می زد: "نمی خواستم بکشمش"، تطبیق می کند. البته در آن روز ریشش را زده بود، ولی سبیلش را داشت.
اما برای اینکه صد در صد مطمئن بشویم و احیانا فرد بی گناهی در مظان اتهام قرار نگیرد، لازم است نشانه دیگری را هم روی این فرد بررسی کنیم.

از آنجا که مردم بعد از اینکه ضارب را گرفتند، پیراهنش را از تنش بیرون آوردند، بر پشت ضارب چند داغ زخم قدیمی دیدم. این داغ ها شبیه جای زخمی بود که در اثر برش با شیء تیز ایجاد می شود.

لطفا توجه بفرمایید. من فقط صاحب عکس را شناسایی کرده ام. مشخصات فردی او را نمی توانم تایید کنم. ضمنا احتمال خطاهای فردی را ندیده نگیرید.
امیدوارم این اطلاعات به اجرای قانونی عدالت کمک کند و همین جا هم وطنانم را به پرهیز از هرگونه خشونتی دعوت می کنم. این اطلاعات به قدری هست که به دستگیر کردن این فرد کمک کند. مابقی اش را اجازه بدهید قانون ادامه بدهد. این فرد حق دارد از امتیاز داشتن وکیل برخوردار باشد و از خودش دفاع کند. مردم اگر قانون را در دست خودشان بگیرند، تر و خشک با هم می سوزند.
باز هم تأکید می کنم، مبادا بگذارید خشم، شرافتتان را لکه دار کند.
به امید روزهای بهتر
آرش حجازی


۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

یادداشتی برای نسل های آینده

هراس من،
باری،
همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدگور کن از بهای آزادی آدمی افزون باشد
احمد شاملو
بعد از مصاحبه‌ام در روز 4 تیر ماه 1388 (25 ژوئن 2009) با بی‌بی‌سی درباره‌ی مشاهدات شخصی‌ام در مورد قتل وحشیانه‌ی ندا آقاسلطان، روز دهم تیرماه در اخبار خواندم که حکمی برای دستگیری من از سوی دولت ایران صادر شده است.
همان‌طور که در مصاحبه‌ام گفتم، انتظار چنین حرکت مذبوحانه‌ای برای کتمان حقیقت در برابر این جنایت بی‌رحمانه از طرف دولتی می‌رفت که بنیادش بر دروغ و ظلم است. در این مصاحبه پیش‌بینی کردم که گفته‌های مرا کتمان می کنند. که اتهامات بسیاری را متوجه من خواهند کرد. این دولت، به جای آنکه بکوشد قاتلان اصلی این دختر معصوم و ده‌ها قربانی دیگر را پیدا کند و مسئولیت بی‌کفایتی خود را بپذیرد، سعی دارد هر فرد، کشور یا نهاد دیگری را که هیچ خطایی مرتکب نشده، مقصر بشمارد.
خانواده و دوستان مرا در ایران، که هیچ ارتباطی با این ماجرا ندارند، تحت فشار گذاشته‌اند. پدر 70 ساله‌ام را که استاد دانشگاه و چهره‌ی ماندگار است، احضار کرده‌اند بی‌آنکه هیچ دخالتی در این ماجراها داشته باشد.
من فقط کاری را کردم که هر انسان شریفی در چنین شرایطی انجام می‌داد. سعی کردم یک قربانی را نجات بدهم و آنگاه که حقایق مرگش را رسانه‌های دولتی ایران مخدوش می‌کردند، بر آنچه شاهدش بودم شهادت دادم.
چنان زیسته‌ام که هرگز دچار ندامت نشوم. من از نخستین پزشکانی بودم که در فاجعه‌ی هولناک زلزله‌‌ی بم به آن شهر رفتم، فقط برای آنکه در کنار قربانیان معصومی باشم که در آستانه‌ی از دست دادن امیدشان بودند.
این بار، در کنار قربانی معصوم دیگری بودم، کاملاً برحسب تصادف، بدون آنکه تصوری داشته باشم که وارد چه ماجرایی می‌شوم. اما این بار، این قربانی را بلایای طبیعی نکشت. آز و شهوت قدرت بود که خون او را ریخت.
من نویسنده هم هستم، و اگر داستان‌ها، مقالات و گفته‌های مرا بخوانید، پی می‌برید که همواره از حقوق بشر دفاع کرده‌ام و همواره بهایش را پرداخته‌ام.
همواره کوشیده‌ام زندگی‌ صادقانه و شریفی داشته باشم و هرگز به ارزش‌هایم خیانت نکرده‌ام.
بر این باورم که آنچه برای نجات جان ندا و بعد گفتن ماجرایش انجام دادم، کار درستی بود. اعتقاد دارم که خدا پروردگار شجاعان است. ایمان دارم که حقیقت ما را آزاد خواهد کرد. همه‌کارم را مطابق وجدانم انجام داده‌ام و اگر باید بهایی برایش بپردازم، چنین باد. اما این حق را دارم که از شرافت و صداقتم دفاع کنم.
به پروردگار که شاهد من است و به شرافتم سوگند یاد می‌کنم که فقط و فقط حقیقت را درباره‌ی مشاهداتم گفتم.
انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران بر عهدی بنیان گذارده شد که امروز مردم ایران همچنان به آن پایبندند. ملجاء مردم در هنگام نبرد علیه استبداد رژیم گذشته همین ایمان بود، و نیز هنگامی که خون‌های بسیاری را فدا کردند تا در برابر تهدید خارجی از سوی مستبدی دیگر که با مشت آهنین بر عراق حکومت می‌کرد، از سرزمینشان دفاع کنند.
لیک، این دروغ تمامی ادعاهای این دولت مشخص را زیر سؤال می‌برد؛ این دولت که تاریخ جنگ جهانی دوم را مخدوش کرده، که ادعا می‌کند آزادی بیان در ایران جاری است، ادعا می‌کند که در زندان‌های ایران زندانی سیاسی نیست، مدعی است که هیچ سانسوری بر کتاب‌ها، اطلاعات، رسانه‌ها و مطبوعات ایران اعمال نمی‌شود، و وانمود می‌کند به حقوق شهروندی از جمله حق تجمع، حق اعتراض و حقوق برابر برای شهروندان ایران، فارغ از جنس و نژاد و دین احترام می‌گذارد.
در بیست روز گذشته اما، جهان کذب بودن تمامی این ادعاها را از راه چشم‌های اشکبار ایرانیان دلاور دیده است. مطمئنم جهان هرگز این دروغ تازه را باور نخواهد کرد و درک می‌کند که این پزشک، نویسنده و ناشر، کاری نکرده است جز عمل به حکم وجدانش در شتافتن به یاری کسانی که به یاری نیاز داشتند، و بازگفتن حقیقت.
ندا تنها کسی نبود که در این غوغا به خاک افتاد. آیا تمامی آن کسانی که بی‌گناه به قتل رسیدند، قربانیان توطئه‌ی جهانی بوده‌اند؟ چرا قاتلان قربانیان دیگر تحت تعقیب قرار نمی‌گیرند؟ یا شاید باید بی‌کفایتی و بی‌تفاوتی غیرنظامیان مسلحی را مسئول دانست که نتوانستند خردمندانه اعتراضات قانونی شهروندان ایرانی را نسبت به بی‌عدالتی برتابند.
من فقط یک شاهدم. چرا باید به جای قاتل، شاهد تحت تعقیب قرار گیرد؟ آیا خون کافی ریخته نشده؟ آیا باید از ترس در برابر این جنایت هولناک ساکت می‌ماندم؟ آیا این پیامی است که قصد داریم برای نسل‌های آینده‌مان به جا بگذاریم؟
بر این باورم که هیچ شهروند جهانی از پشتیبانی من و هزاران ایرانی دیگری دست نخواهد کشید که کتک خوردند، زندانی شدند، تحت تعقیب قرار گرفتند و به خاک و خون کشیده شدند، فقط برای اینکه می‌خواستند ملتی آزاد باشند و در مسیر برکت و عدالت به جهان بپیوندند و در این راه دیگران را در فرهنگ غنی و تاریخ لباب از دلاوری‌شان سهیم کنند.
بر خود می‌بالم که بخشی از این حرکت باشم. کاری را کرده‌ام که هر انسان شریفی انجام می‌داد، و به این دلیل مورد تهدید قرار گرفته‌ام. درست همان‌گونه که تمامی این شهدا کاری را کردند که هر جان آزاده‌ای انجام می‌داد، و به همین خاطر به قتل رسیدند؛ به دست نفرت سیاهی نسبت به هرآنچه این شهدا به پایش ایستاده بودند: آزادی، راستی، و عدالت.
آرش حجازی
11 تیرماه 1388
2 ژوئیه 2009

پاسخ چند سوال

سلام،

بعد از انتشار یادداشت قبلی ام درباره ی مرگ ناگوار ندا، در کنار صدها پیام محبت آمیز و دلگرم کننده، سؤالاتی از طرف معدودی خوانندگان محترم این وبلاگ مطرح شده که برای روشن شدن موارد، سعی می کنم به آن ها پاسخ بدهم. البته توهین ها و اتهام ها را بی جواب می گذارم و آن ها را به درگاه قضا وامی گذارم. هرچند بسیاری از خوانندگان عزیز قبلا به خیلی از این سؤال ها جواب داده اند.

1. چرا چهار روز قبل از کشته شدن ندا به ایران آمدم و بعد ایران را ترک کردم؟

من در انگلستان مشغول تحصیلم. دوران تعطیلات تابستانی ام بود و بلیت بازگشت به تهران را از سه هفته قبل خریده بودم. روز جمعه به اتفاق خانواده ام به لندن رفتیم و در کنسولگری ایران در لندن رای دادیم. روز بعد به تهران برگشتم. هدفم از سفر به تهران دو مورد مشخص بود: الف. باید خانه قبلی ام را تخلیه می کردم، برای اینکه وسعم به پرداخت اجاره اش نمی رسید، موعد اجاره سر آمده بود و خانه کوچک تری را رهن کرده بودم. ب. یک قضیه حل اختلاف با مترجمی داشتیم که چون امضا کننده قرارداد من بودم، باید در جلسه حکمیت اتحادیه ناشران حضور پیدا می کردم.

من روز بعد از مرگ ندا ایران را ترک نکردم. ندا روز شنبه ٣٠ خرداد به قتل رسید و من روز چهارشنبه ٣ تیر به انگلستان برگشتم. علت برگشتنم هم نگرانی شدید خانواده ام در انگلستان بود و اعصاب خراب خودم. وگرنه قصد داشتم دو هفته بعد برگردم.

٢. چرا در آن روز در آنجا حضور داشتم؟

محل قتل ندا فقط پانزده متر با دفتر کار من در تهران فاصله دارد. شرایط واقعه را در مصاحبه ام به تفصیل گفته ام.

٣. چرا از صحنه فیلم گرفتند؟

همه مردم دوربین به دست داشتند. حداقل بیست نفر در آن روز کشته شدند، یک مورد به وضوح جلوی دوربین اتفاق افتاد. از نظر آماری احتمال یک بیستم احتمال عجیبی نیست.

۴. چرا مردم ضارب احتمالی را آزاد کردند؟

مردم بارها و بارها این کار را کرده اند. اما من در میان مردمی که ضارب را گرفتند نبودم و با فاصله از آن ها ایستاده بودم. من فقط چهره آن فرد را دیدم، فریادهای "نمی خواستم بکشمش" را شنیدم و شنیدم که مردم کارت او را گرفته اند و دیدم که رهایش کردند. این که چرا این مدارک تا کنون منتشر نشده، باید از مردم پرسید. نکته دیگر اینکه کسانی که تردید دارند، می توانند به محل واقعه مراجعه کنند و از اهالی محل که در هنگام حادثه حضور داشتند، سؤال کنند. خواهند دید که همه گفته های مرا تکرار خواهند کرد. اما هیچ کدام از این گفته ها منتشر نشده است. به همین علت است که شهادت دادن من این قدر مهم است. برای اینکه من تنها کسی بودم که فرصت کردم موضوع را با یک رسانه بی طرف در میان بگذارم.

۵. چرا به ایران برنمی گردم؟

فکر می کنم اینجا امن ترم. اما حاضرم در هر دادگاه بی طرفی شهادت بدهم.

۶. چرا تنفس مصنوعی؟

من هرگز سعی نکردم به ندا تنفس مصنوعی بدهم. اگر ویدئو را با دقت ببینید، من تمام مدت دارم با دو دستم روی سینه ندا فشار وارد می کنم تا شاید جلوی خونریزی را بگیرم. گلوله به آئورت ندا اصابت کرده بود و برای همین در کمتر از یک دقیقه بدنش از خون تخلیه شد و درگذشت. شخص دیگری در فیلم هست که بالای سر ندا قرار می گیرد و اگر بشنوید، من به طرف او فریاد می زنم که : "دهانش را برگردان، تخلیه اش کن." من هم اهمیت باز بودن مجاری را می دانم. اما اگر این اتفاق در اتاق عمل هم افتاده بود، کاری از دست کسی برنمی آمد.

٧. چرا سیاسی؟

من هرگز کار سیاسی نکرده ام و به هیچ گروه و دسته ای تعلق نداشته ام. اگر تلاش برای نجات جان یک انسان و بعد گفتن حقیقت را برخی کار سیاسی می دانند، مشکل من نیست. اینکه کسانی محکوم کردن خشونت علیه غیرنظامیان بی دفاع را کار سیاسی می دانند، بیشتر بوی غرض ورزی می دهد تا نقد منصفانه.

٨. قضیه اینترپل.

همان طور که حتماً تا به حال شنیده اید، تعقیب من از طرف اینترپل ادعای دروغ دیگری بود. حالا باید شما قضاوت کنید که احتمال دروغ گفتن چه کسی بالاتر است؟‌ کسی که بارها و بارها دروغ گفته، یا کسی که تا به حال از او دروغ نشنیده اند.

٩. چرا به دوربین نگاه کردی؟

به دوربین نگاه نکردم، به سمتی که گلوله شلیک شده بود نگاه کردم و همین طور به دوستانم، تا مطمئن بشوم که ضارب به سمت ما شلیک نمی کند. در شرایط اینچنینی، مثل میدان جنگ، کادر مددکار باید قبل از هر اقدامی مطمئن بشود که شرایط برای شروع اقدامات کمکی امن است و اگر تردید دارند، باید اول مضروب را به محل امنی منتقل کنند. من نگاه کردم و وقتی ضارب را ندیدم، به طرف مضروب برگشتم. کسانی که این تهمت ها را می زنند، ظاهرا خودشان بویی از انسانیت نبرده اند. برای همین این آخرین باری است که جواب می دهم. بقیه جواب ها را در دادگاه قاتلین مردم خواهم داد.

امیدوارم سؤالات این دوستان را پاسخ داده باشم. البته برای آنانی که خدا بر چشم ها و گوش هایشان مهر زده، فرقی نمی کند.

سربلند باشید.

یا حق

اینترپل خبر تعقیب آرش حجازی از سوی این سازمان را تکذیب کرد.

منبع خبر: شبکه CBS به نقل از اینترپل

http://www.cbsnews.com/blogs/2009/07/02/world/worldwatch/entry5129152.shtml

The International Police force, or Interpol, has denied a claim by Iran's police chief that it is seeking a doctor who witnessed the shooting death of 26-year-old "Neda."

(خلاصه: پلیس بین الملل یا اینترپل، ادعای رئیس نیروی انتظامی ایران را مبنی بر اینکه در تعقیب پزشک شاهد تیر خوردن و مرگ ندای 26 ساله است، تکذیب کرد.

متن کامل خبر را اینجا بخوانید:

http://www.cbsnews.com/blogs/2009/07/02/world/worldwatch/entry5129152.shtml

یا حق

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

مسدود شدن دسترسی من به پرشین بلاگ و مهاجرت به بلاگ سپات

متأسفانه سایت پرشین بلاگ دسترسی مرا به وبلاگم ahejazi.persianblog.ir مسدود کرده است. لذا از حالا به بعد در اینجا می نویسم. و به تدریج هم پست های قبلی ام را در اینجا درج می کنم. همچنین به دوستان دیگر پیشنهاد می کنم از پرشین بلاگ به بلاگستان های دیگر مهاجرت کنند.
این حرکت های غیرحرفه ای نمی تواند مانع نوشتن مردم در فضای لایتناهی مجازی بشود.
یا حق
آرش حجازی